بیات ِ تُرک
نشسته ام ماه ، روی دستم نماز می خوانَد
پُشت
سیل ِ سلیطه می ریزد
کاشی
صدا
وَ در که مسجد را
با چادرهای پاره پشت ِ هوا می بَرَد
عکس های تاریخی
که از گلو خفه تر می شوند
پُشت ،
نیشابور ِ پاره می ریزد
نور آنقدر می چرخد ، می تابَد ، می پژمُرَد که می ریزد
وَ من آنقدر عاشق ِ این ماهوت...