اشعار امید صباغ نو
به تب و لرز تلخِ تنهایی، به سکوتی که نیست عادت کن!
درد وقتی رسید وُ فرمان داد، مثل سرباز خوب اطاعت کن
سعی کن وقتِ بی کسیهایت، گاه لبخند کوچکی بزنی
فکر فردای پیریات هم باش، گریه هم میکنی قناعت کن
زندگی میرود به سمت جلو، تو ولی میروی به سمتِ عقب!
شده ای عضوِ«تیمِ تک...