اصلا دلت می آید
تمام این کافه ها
بی تو بودن را به رخم بکشانند؟
پس بیا تاقهوه تلخ چشمانت را بنوشم
میخواهم دراین شبهای بلند پاییز
برایت ژاکتی ببافم از جنس عشق
و رج به رج با خیالت سحر کنم
راستی خاطرم باشد
جیب هایش را کمی بزرگتر ببافم
دستهایم سردتر از زمستان است
انجمن رمان نویسی...