رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
دلنوشته شماره نه:
می گویند امشب، یعنی آخرین شب ماه آذر، یلداست!
می گویند یک دقیقه از بقیه ی شب های سال بزرگ تر است!
می گویند رسم است این شب را در کنار هم سپری کنید، در کنار آنانکه برایتان عزیز هستند!
می گویند رسم است در این شب طولانی، انار و هندوانه بخورید و رسومات را به جای بیاورید!
تمام...
دلنوشته شماره هشت:
(در ساغر ما گل شرابي نشکفت
در اين شب تيره ماه تابي نشکفت!
فریدون مشیری)
منتظر شکفتن هیچ ماهی در آسمان دلت نباش!
خودت تنها بمان اما منت هیچ کس را نکش.
تنها بشین
تنها پاشو
تنها فکر کن
تنها زندگی کن اما خودت را درگیر آدم ها نکن.
آن ها را هیچ وقت نمی توان کامل شناخت...
دلنوشته شماره هفت:
خدایا چقدر در گلویم فریاد جمع شده است!
نمیدانی که انگار گلویم می خواهد از هم پاره شود و فریادی بکشد که تمامی جهان صدایش را بشنوند!
این فریاد خفه شده در گلو، درد و رنج و عصبانیت و حس های بد است که روی هم تلنبار شده اند و می خواهند من را بکشند!
خدایا چقدر از درون، از اعماق قلبم...
دلنوشته شماره شش:
اگر خودت توانستی گلیم خود را از آب بکشی، برنده ای!
وگرنه اگر بخواهی منتظر کسی بمانی که کمکت کند یا منتظر طنابی باشی که تو را از عمق چاه بالا بکشد، یا منتظر دستی که دستت را بگیرد و نجاتت دهد سخت در اشتباهی!
در این زمانه واهی، در این زمانه که هیچ کس کسی را نمی شناسد و یا بهتر...
دلنوشته شماره پنج:
شاعر می گوید: ( زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست، آنقدر سیر بخند تا که ندانی غم چیست!)
درست می گویی اما باید بتوانی بخندی یا نه؟!
باید دلت خوش باشد حالت خوب باشد تا گل لبخند بر لبانت شکوفا بشود یا نه؟!
وقتی یک دل داری که اندازه اقیانوس ها درد و غم و رنج را متحمل می شود و بر...
دلنوشته شماره چهار:
دیگران برایم کوچکترین اهمیتی ندارند اما تو با تمام دنیا فرق می کنی!
برایم خیلی مهم است که تو درباره ام خیلی چیزها را بدانی.
من در این کره ی خاکی بی نهایت یک نفر را دوست می دارم، آنقدر این حس درونم زیاد است که همانند اقیانوسی خروشان، نه سرش پیداست و نه ته آن!
آخر تو نمی دانی...
دلنوشته شماره سه:
این روزها دلم دچار تلاطمی ست عجیب!
ذهنم درگیر افکاریست کاملا ناراحت کننده!
نمی دانم چه کنم که قلبم لحظه ای آرام بگیرد و اینهمه درد را پمپاژ نکند!
چه کنم که این رنج ها من را رها کنند و به جایی دور بروند، خیلی خیلی دور!
من نمی خواهم متحمل این حجم از سختی ها باشم.
نمی خواهم زندگی...