خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

نتایح جستجو

  1. آیدا رستمی

    ✌پرطرفدار رمان مجبوری با من بمانی | آیدا رستمی کاربر رمان ٩٨

    *** با نوری که بر روی صورتش می‌تابید بیدار می‌شود؛ خمیازه‌ای می‌کشد و موهایش را پشت گوشش محاصره می‌کند و بعد به بالشت ساتن سفید رنگ تکیه می‌دهد و به کاناپه خالی گوشه اتاق که بر رویش پتویی افتاده بود خیره می‌شود؛ از صدای حمام معلوم بود که او هنوز نرفته است؛ چند روزی بود که او به خانه می‌آمد اما...
  2. آیدا رستمی

    ✌پرطرفدار رمان مجبوری با من بمانی | آیدا رستمی کاربر رمان ٩٨

    احساس می‌کند از روی زمین بلند شده است؛ به سختی لای چشمانش را باز می‌کند؛ هوا روشن شده بود که الیاد را می‌بیند؛ نور خورشیدی که سوختگی چشمانش را کمتر کرده بود، موهای لـ*ـختی که با هرقدم به این طرف و آن طرف می‌افتاد و سیبک گلویش که بالا و پایین می‌رفت، از او یک مرد کامل و جذاب ساخته بود؛ با خودش فکر...
  3. آیدا رستمی

    ✌پرطرفدار رمان مجبوری با من بمانی | آیدا رستمی کاربر رمان ٩٨

    سریع بلند می‌شود و نفس نفس زنان به اطراف نگاه می‌کند؛ فقط یک کابوس بود. از وقتی که الیاد به او گفته بود که مادرش قاتل است فقط خواب مرگ مادرش را می‌دید؛ او غمگین بود و از ایرن می‌خواست که به او کمک کند اما ایرن هر دفعه که می‌خواست کمک کند اتفاقات بدی می‌افتاد. کمی که حالش بهتر می‌شود دستی به...
  4. آیدا رستمی

    مسابقه برترین دلنوشته‌ی سال 1402 | ویژه انجمن رمان 98

    سلسله تناقض پنجره‌ای روبه تنهایی دو خطی :bathtub:چه حالی میده همه یک رای دارن:tongueym:
  5. آیدا رستمی

    مسابقه برترین مدیر 1402 | ویژه انجمن رمان 98

    Essence طراح عزیزم اخلاقش خیلی خوبه خیلی صبوره و خوش سلیقه‌س خودش پیگیری کرد ZaHRa من زیاد با جهانی دیگر سروکار نداشتم اما کیه که تبلیغات زهرا رو ندیده باشه؟:bathtub: رای آخر رو بین SelmA و MaRjAn مونده بودم پس به کسی رای نمیدم:bathtub::l1b: بخاطر بنفش خوشرنگم دوتا رو حساب کن:bathtub:
  6. آیدا رستمی

    ✌پرطرفدار رمان مجبوری با من بمانی | آیدا رستمی کاربر رمان ٩٨

    حال بر روی تاب‌های فلزی داخل حیاط عمارت نشسته بود و بی‌توجه به نگاه‌های بد کارکنان، تکیه به زنجیر فلزی تاب داده بود و همان‌طور که پاهایش را که دامن پوشانده بود آویزان کرده بود به گذشته فکر می‌کرد؛ بارها مادرش و صحبت‌هایش را مرور کرده بود؛ البته تا آنجایی که یادش می‌آمد اما مطمئن بود مادرش هیچکسی...
  7. آیدا رستمی

    مسابقه برترین کاربر رنگی 1402 | ویژه انجمن رمان 98

    نظارت: MaRjAn ناظرمه نقد: YeGaNeH ویرایش: Whisper ترجمه: Tiralin گویا : SelmA
  8. آیدا رستمی

    ✌پرطرفدار رمان مجبوری با من بمانی | آیدا رستمی کاربر رمان ٩٨

    گذشته در را که باز می‌کند با او روبه رو می‌شود؛ با چشمان درشتش خیره چشمانش شده بود و از آن پایین با ذوق خیره او شده بود؛ دستانش را در هم جلوی ست کرمی‌اش جمع کرده بود. برایش خم می‌شود تا بتواند در چشمانش خیره شود و دستی بر روی درختچه کوچکی که قبل از رفتن بر روی موهای فری که قارچی کوتاه شده...
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا