مشاعره با حرف ج

-FãTéMęH- · 28/5/24

جان بی علم بی نوا باشد
مرغ بی پـــر نه بر هوا باشد

سنایی

moh@mad · 29/5/24

-FãTéMęH- گفت:
جان بی علم بی نوا باشد
مرغ بی پـــر نه بر هوا باشد

سنایی

جان به تنگ آمدم از غصه بی همنفسی
آخر ای همنفس از چیست بدادم نرسی

جمع خلقی بتماشای من انگشت گزان
تو نپرسی که بدین حال پریشان چه کسی

-FãTéMęH- · 29/5/24

moh@mad گفت:
جان به تنگ آمدم از غصه بی همنفسی
آخر ای همنفس از چیست بدادم نرسی

جمع خلقی بتماشای من انگشت گزان
تو نپرسی که بدین حال پریشان چه کسی

جهانیان را بسیار امیدهاست بدو
وفا کناد بفضل آن امیدها یزدان

( فرخی سیستانی )

moh@mad · 30/5/24

-FãTéMęH- گفت:
جهانیان را بسیار امیدهاست بدو
وفا کناد بفضل آن امیدها یزدان

( فرخی سیستانی )

جان رفت و ما به آرزوی دل نمی‌رسیم
هرچند می‌رویم به منزل نمی‌رسیم
برقیم و بلکه تندتر از برق و رعد نیز
وین طرفه تر که هیچ به محمل نمی‌رسیم

وحشی بافقی

-FãTéMęH- · 31/5/24

moh@mad گفت:
جان رفت و ما به آرزوی دل نمی‌رسیم
هرچند می‌رویم به منزل نمی‌رسیم
برقیم و بلکه تندتر از برق و رعد نیز
وین طرفه تر که هیچ به محمل نمی‌رسیم

وحشی بافقی

جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را
نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را

YeGaNeH · 6/6/24

جفا کردی ولی هر بار، وفا کردم غزل نشناس
مرا با گریه ول کردی، تو را با شعر می‌بـ*ـو*سم

- زهرا عسگری

-FãTéMęH- · 6/6/24

YeGaNeH گفت:
جفا کردی ولی هر بار، وفا کردم غزل نشناس
مرا با گریه ول کردی، تو را با شعر می‌بـ*ـو*سم

- زهرا عسگری

جان و دل را زنده زین جانبخش معجون داشتن
چون نهالی تازه، در پاداش رنج باغبان
شاخه‌های خرد خویش از بار، وارون داشتن
هر کجا دیوست، آنجا نور یزدانی شدن

پروین اعتصامی

moh@mad · 20/6/24

-FãTéMęH- گفت:
جان و دل را زنده زین جانبخش معجون داشتن
چون نهالی تازه، در پاداش رنج باغبان
شاخه‌های خرد خویش از بار، وارون داشتن
هر کجا دیوست، آنجا نور یزدانی شدن

پروین اعتصامی

جایی که گذرگاه دل محزونست
آن جا دو هزار نیزه بالا خونست

لیلی صفتان ز حال ما بی خبرند
مجنون داند که حال مجنون چونست

رودکی

-FãTéMęH- · 20/6/24

moh@mad گفت:
جایی که گذرگاه دل محزونست
آن جا دو هزار نیزه بالا خونست

لیلی صفتان ز حال ما بی خبرند
مجنون داند که حال مجنون چونست

رودکی

جای آنست که خون موج زند در دل لعل
زین تغابن که خزف می شکند بازارش

moh@mad · 24/6/24

-FãTéMęH- گفت:
جای آنست که خون موج زند در دل لعل
زین تغابن که خزف می شکند بازارش

جز به دیدار توام دیده نمی‌باشد باز
گویی از مهر تو با هر که جهانم کینیست

هر که ماه ختن و سرو روانت گوید
او هنوز از قد و بالای تو صورت بینیست

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

معاونت کل سایت رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین