مشاعره با حرف ذ

moh@mad · 21/11/23

-FãTéMęH- گفت:
ذکر تو از زبان من فکر تو از خیال من

چون برود که رفته ای در رگ و در مفاصلم

سعدی

ذره‌ایم اما به جشم خود گران !فتاده‌ایم

اندکی هم‌چون به عرض آمد همان بسیاری است

-FãTéMęH- · 21/11/23

ذکر تو از زبان من فکر تو از خیال من

چون برود که رفته ای در رگ و در مفاصلم

سعدی

moh@mad · 23/11/23

-FãTéMęH- گفت:
ذکر تو از زبان من فکر تو از خیال من

چون برود که رفته ای در رگ و در مفاصلم

سعدی

ذوق یک لحظه نگاه تو به ان می ارزد
تا کسی تا به قیامت نگران بنشیند

ElnaZ☆ · 23/11/23

ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی
دودم به سر برآمد زین آتش نهانی

سعدی

ElnaZ☆ · 23/11/23

ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی
دودم به سر برآمد زین آتش نهانی

سعدی

-FãTéMęH- · 23/11/23

ذره خاکم و در کوی تو ام جای خوش است
ترسم ای دوست که بادی ببرد ناگاهم

حافظ

ElnaZ☆ · 24/11/23

ذات تو ز عیبها جدا دانستم
موصوف به مغز کبریا دانستم

moh@mad · 24/11/23

yousfi گفت:
ذات تو ز عیبها جدا دانستم
موصوف به مغز کبریا دانستم

ذره ام سودای وصل آفتابم در سر است
بال همت می گشایم تا بر افلاکم برد

-FãTéMęH- · 24/11/23

ذره‌ای در همه اجزای من مسکین نیست
که نه آن ذره معلق به هوای تو بود

ElnaZ☆ · 24/11/23

ذره ذره خاک را
از خالق جبار سرخوش

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی