مشاعره با حرف ی

Delvin22 · 24/9/23

~ f@tii ~ گفت:
یک دل و یک جهت و یک رو باش از دو رویان جهان یک سو باش

جامی

یک روز به شیدایی، در زلفِ تو آویزم

زان دو لـ*ـبِ شیرینت، صد شور برانگیزم

-FãTéMęH- · 24/9/23

Delvin22 گفت:
یک روز به شیدایی، در زلفِ تو آویزم

زان دو لـ*ـبِ شیرینت، صد شور برانگیزم

یک نعره مستانه ز جایی نشنیدیم
ویران شود این شهر که میخانه ندارد

Delvin22 · 26/9/23

یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد؟
دوستی کی آمد آخر دوستداران را چه شد؟

-FãTéMęH- · 26/9/23

Delvin22 گفت:
یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد؟
دوستی کی آمد آخر دوستداران را چه شد؟

یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را

moh@mad · 28/9/23

-FãTéMęH- گفت:
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را

یوسف ما ز تهیدستی خلق آگاه است
به چه امید به بازار رساند خود را

مرده خواب غرورند ز خود بی خبران
کیست در دولت بیدار رساند خود را

Delvin22 · 28/9/23

moh@mad گفت:
یوسف ما ز تهیدستی خلق آگاه است
به چه امید به بازار رساند خود را

مرده خواب غرورند ز خود بی خبران
کیست در دولت بیدار رساند خود را

یک نفر آمد صدایم کرد و رفت

در قفس بودم، رهایم کرد و رفت

-FãTéMęH- · 29/9/23

یار آن بود که صبر کند بر جفای یار
ترک رضای خویش کند بر رضای یار

Delvin22 · 29/9/23

یک روز به بندگی قبولم کن
روز دگرم ببین که سلطانم

moh@mad · 4/10/23

Delvin22 گفت:
یک روز به بندگی قبولم کن
روز دگرم ببین که سلطانم

یار ما هرگز نیازارد دل اغیار را
گل سراسر آتشست اما نسوزد خار را

دیگر از بی طاقتی خواهم گریبان چاک زد
چند پوشم سی...نه ریش و دل افگار را

-FãTéMęH- · 4/10/23

یک وعده خواهم از تو که باشم در انتظار حاکم تویی در آمدن دیر و زود خویش

وحشی بافقی

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی