مشاعره با کلمه‌ی عشق و نظیر آن

moh@mad · 24/7/23

~ĤaŊaŊeĤ~ گفت:
عشق را درد و دوا مرموز است
وای از این درد که درمان سوز است

عاشقان در زندگی دنبال مرحم نیستند
درد بی درمانشان را درد درمان میکند

~ĤaŊaŊeĤ~ · 24/7/23

دوای درد عشق را
باران طراوت میکند
عاشق بی تقدیر را
مرگ شفاعت میکند

moh@mad · 25/7/23

~ĤaŊaŊeĤ~ گفت:
دوای درد عشق را
باران طراوت میکند
عاشق بی تقدیر را
مرگ شفاعت میکند

از نیازم ناز و از ناز تو می جوشد نیاز
حیرتی دارم که معشوق توام یا عاشقم

Delvin22 · 12/9/23

moh@mad گفت:
از نیازم ناز و از ناز تو می جوشد نیاز
حیرتی دارم که معشوق توام یا عاشقم

عشق، قابیل است؛ قابیلی که سرگردان هنوز
کشته خود را نمی‌داند کجا پنهان کند

در خودش، من را فرو خورده ست، می‌خواهد چه قدر
ماه را بیهوده پشت ابرها پنهان کند؟

moh@mad · 13/9/23

Delvin22 گفت:
عشق، قابیل است؛ قابیلی که سرگردان هنوز
کشته خود را نمی‌داند کجا پنهان کند

در خودش، من را فرو خورده ست، می‌خواهد چه قدر
ماه را بیهوده پشت ابرها پنهان کند؟

عشق شادی است ، عشق آزادی است
عشق آغاز آدمیزادی است
عشق آتش به سـ*ـینه داشتن است
دم همت بر او گماشتن است
عشق شوری زخود فزاینده است
زایش کهکشان زاینده است
تپش نبض باغ در دانه است
در شب پیله، رقص پروانه است

Delvin22 · 13/9/23

moh@mad گفت:
عشق شادی است ، عشق آزادی است
عشق آغاز آدمیزادی است
عشق آتش به سـ*ـینه داشتن است
دم همت بر او گماشتن است
عشق شوری زخود فزاینده است
زایش کهکشان زاینده است
تپش نبض باغ در دانه است
در شب پیله، رقص پروانه است

عشق یعنی مشکلی آسان کنی
دردی از در مانده ای درمان کنی

moh@mad · 13/9/23

Delvin22 گفت:
عشق یعنی مشکلی آسان کنی
دردی از در مانده ای درمان کنی

عشق آن پیچک وحشی است که بر قامت دل

تنگ می پیچد و می پیچد و می خشکاند

Delvin22 · 13/9/23

moh@mad گفت:
عاشقان در زندگی دنبال مرحم نیستند
درد بی درمانشان را درد درمان میکند

عاشقی را چه نیاز است به توجیه و دلیل
که تو ای عشق همان پرسش بی زیرایی

moh@mad · 14/9/23

Delvin22 گفت:
عاشقی را چه نیاز است به توجیه و دلیل
که تو ای عشق همان پرسش بی زیرایی

عشق می‌ورزم و امّید که این فن شریف
چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود

دوش می‌گفت که فردا بدهم کامِ دلت
سببی ساز خدایا که پشیمان نشود

Delvin22 · 3/10/23

moh@mad گفت:
عشق می‌ورزم و امّید که این فن شریف
چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود

دوش می‌گفت که فردا بدهم کامِ دلت
سببی ساز خدایا که پشیمان نشود

عاشقی ای دوستـــــــان کار دل است کار دل البتّه کاری مشکل است

مبتلای دل گــرفتـــــار بلا است ای خوشا آن دل که این سان مبتلاست

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر ممتاز

دستیار تالار کتاب گویا

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین