مشاعره با اشعار سیمین بهبهانی

SaNia♡ · 28/7/22

《به نام او》

شروع:
برگ‌ریزان دلم را نوبهاری آرزوست
شاخه‌ی خشک تنم را برگ و باری آرزوست
شمع جمع خفتگانم، آتشم را کس ندید
خاطرم را مونس شب زنده داری آرزوست

***

می‌میرم از این درد که جان دگرم نیست
تا از غم عشق تو دگربار بمیرم
تا بوده ام، ای دوست وفادار تو بودم
بگذار بدان‌گونه وفادار...بمیرم...

moh@mad · 1/8/22

سانیا بهمنی گفت:
《به نام او》

شروع:
برگ‌ریزان دلم را نوبهاری آرزوست
شاخه‌ی خشک تنم را برگ و باری آرزوست
شمع جمع خفتگانم، آتشم را کس ندید
خاطرم را مونس شب زنده داری آرزوست

***

می‌میرم از این درد که جان دگرم نیست
تا از غم عشق تو دگربار بمیرم
تا بوده ام، ای دوست وفادار تو بودم
بگذار بدان‌گونه وفادار...بمیرم...

من زمین گیر گیاهم تو سبک سیر نسیمی
که به زنجیر وفایت نکشم هرچه بکوشم

تو و آن الفت دیرین من و این بـ*ـو*سه شیرین
به خدا باده پرستی به خدا باده فروشم

Nazgol.H · 9/9/22

چه مرگ‌ها آزموده‌ام ولی
شگفتا نمرده‌ام...

moh@mad · 10/9/22

Nazgol.H گفت:
چه مرگ‌ها آزموده‌ام ولی
شگفتا نمرده‌ام...

مطرب دوره گرد باز آمد
نغمه زد ساز نغمه پردازش
سوز آوازه خوان دف در دست
شد هماهنگ ناله سازش

paeez81 · 1/1/23

شب مانده است و با شب، تاریکی فشرده
کولی کنار آتش رقص شبانه ات کو؟
شادی چرا رمیده؟ آتش چرا فسرده؟

moh@mad · 7/1/23

paeez81 گفت:
شب مانده است و با شب، تاریکی فشرده
کولی کنار آتش رقص شبانه ات کو؟
شادی چرا رمیده؟ آتش چرا فسرده؟

هنوز در سـ*ـینه آتشی
به‌جاست کز تاب شعله‌اش
گمان ندارم به کاهشی
ز گرمی دودمان خویش

Morad · 7/1/23

moh@mad گفت:
هنوز در سـ*ـینه آتشی
به‌جاست کز تاب شعله‌اش
گمان ندارم به کاهشی
ز گرمی دودمان خویش

شهاب زود گذر لحظه های بوالهوسی است
ستاره ای که بخندد به شام تار تویی

Morad · 7/1/23

Morad گفت:
شهاب زود گذر لحظه های بوالهوسی است
ستاره ای که بخندد به شام تار تویی

یک بـ*ـو*سه بس است از لـ*ـب سوزان تو ما را
تا آب کند این دل یخ بسته ما را

من سردم و سردم، تو شرر باش و بسوزان
من دردم و دردم، تو دوا باش خدا را

moh@mad · 9/1/23

Morad گفت:
یک بـ*ـو*سه بس است از لـ*ـب سوزان تو ما را
تا آب کند این دل یخ بسته ما را

من سردم و سردم، تو شرر باش و بسوزان
من دردم و دردم، تو دوا باش خدا را

آیات مصحف عشقم کس خواندنم نتواند
وان کس که مدعیم شد غیر از دروغ نخواند

چونان سیاوش پکم از دود و شعله چه بکم
آتش به رخت سفیدم خکستری نفشاند

matieh · 16/1/23

دلم ز هرچه به غیر از تو بود خالی ماند
در این سرا تو بمان! ای که ماندگار تویی

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

همراه رمان ۹۸

کاربر ممتاز

نقاش انجمن رمان ۹۸

کاربر ممتاز

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر ممتاز

کاربر نیمه فعال

کاربر نیمه فعال

کاربر ممتاز

کاربر نیمه فعال

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین