مشاعره با حرف م

moh@mad · 15/1/22

حنانه سادات هاشمی گفت:
من در این جای همین صورت بیجانم و بس

دلم آنجاست که آن دلبر عیار آنجاست

مرد غوغا نیستی سرور نمی باید شدن
تاب دردسر نداری سر نمی باید شدن

مور ازین تدبیر بر دست سلیمان بـ*ـو*سه زد
غافل از اندیشه لشکر نمی باید شدن

Mahii · 16/1/22

moh@mad گفت:
مرد غوغا نیستی سرور نمی باید شدن
تاب دردسر نداری سر نمی باید شدن

مور ازین تدبیر بر دست سلیمان بـ*ـو*سه زد
غافل از اندیشه لشکر نمی باید شدن

من به گوش تو سخن های نهان خواهم گفت
سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو

قمری، جان صفتی در ره دل پیدا شد
در ره دل چه لطیف است سفر هیچ مگو

moh@mad · 16/1/22

Mahii گفت:
من به گوش تو سخن های نهان خواهم گفت
سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو

قمری، جان صفتی در ره دل پیدا شد
در ره دل چه لطیف است سفر هیچ مگو

معشوق که او چابک و چالاک نباشد
آرام دل عاشق غمناک نباشد

از چرخ ستمکاره نباشد به غم و بیم
آن را که چو تو دلبر بی باک نباشد

Mahii · 16/1/22

moh@mad گفت:
معشوق که او چابک و چالاک نباشد
آرام دل عاشق غمناک نباشد

از چرخ ستمکاره نباشد به غم و بیم
آن را که چو تو دلبر بی باک نباشد

ما همه چشمیم و تو نور ای صنم

چشم بد از روی تو دور ای صنم

روی مپوشان که بهشتی بود

هر که ببیند چو تو حور ای صنم

حور خطا گفتم اگر خواندمت

ترک ادب رفت و قصور ای صنم

moh@mad · 17/1/22

Mahii گفت:
ما همه چشمیم و تو نور ای صنم

چشم بد از روی تو دور ای صنم

روی مپوشان که بهشتی بود

هر که ببیند چو تو حور ای صنم

حور خطا گفتم اگر خواندمت

ترک ادب رفت و قصور ای صنم

منزل گه دل ها همه کاشانه ی عشق است
هر جا که دلی گم شده در خانه ی عشق است

ویرانه ی جاوید بماند دل بی عشق
آن دل شود آباد که ویرانه ی عشق است

فرزانه در آید به پری خانه ی مقصود
هر کس که در این بادیه دیوانه ی عشق است