مشاعره با اشعار وحشی بافقی

paeez81 · 28/6/21

با لـ*ـب همچـو شكـر تنگ دهان بسيــار است
نه كه غيرازتو جوان نيست جوان بسيار است

moh@mad · 28/6/21

paeez81 گفت:
با لـ*ـب همچـو شكـر تنگ دهان بسيــار است
نه كه غيرازتو جوان نيست جوان بسيار است

تا قسمتم ز میکدهٔ آرزوی کیست
رطل میی که سرخوش شوم ، در سبوی کیست
تیغی که زخم ناز به قدر جگر خورم
تا در میان غمزهٔ بیداد جوی کیست

paeez81 · 28/6/21

تشنه ی خون من زار نمیباید بود …..... تا به این مرتبه خونخوار نمی باید بود

moh@mad · 28/6/21

paeez81 گفت:
تشنه ی خون من زار نمیباید بود …..... تا به این مرتبه خونخوار نمی باید بود

دل را کمند شوق که خواهد گلو فشرد
آن پیچ و تاب تعبیه در تار موی کیست

paeez81 · 28/6/21

تو نه آنی که غم عاشق زارت باشد . . . چون شود خاک بر آن خاک گذارت باشد

moh@mad · 28/6/21

paeez81 گفت:
تو نه آنی که غم عاشق زارت باشد . . . چون شود خاک بر آن خاک گذارت باشد

دل باز رست از تو ،ز بند زمانه هم
در هم شکست بند و در بند خانه هم
برخاست باد شرطه و زورق درست ماند
از موج خیز رستم و دیدم کرانه هم

paeez81 · 28/6/21

مدتی هست که حیرانم و تدبیری نیست

عاشق بی سر و سامانم و تدبیری نیست

moh@mad · 28/6/21

paeez81 گفت:
مدتی هست که حیرانم و تدبیری نیست

عاشق بی سر و سامانم و تدبیری نیست

تو زمن پرس قدر روز وصال
تشنه داند که چیست آب زلال
ذوق آن جستن از قفس ناگاه
من شناسم نه مرغ فارغ بال

paeez81 · 28/6/21

لطف بسیار طمع دارم و کم می بینم

هستم و آزرده و بسیار ستم می بینم

moh@mad · 28/6/21

paeez81 گفت:
لطف بسیار طمع دارم و کم می بینم

هستم و آزرده و بسیار ستم می بینم

ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم
امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشهٔ بامی که پریدیم ، پریدیم

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی