خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
کسی روز محشر نگردد خجل
که شبها به درگه برد سوز دل
اگر بندهای دست حاجت آر
و گر شرمسار آب حسرت ببار

سعدی
***
کسی روز محشر نگردد خجل
که شبها به درگه برد سوز دل
اگر بندهای دست حاجت آر
و گر شرمسار آب حسرت ببار

سعدی
***
کشتند بشر را که سـ*ـیاست این است
کردند جهان تبه که حکمت این است

در کسوت خیرخواهی نوع بشر
زادند چه فتنه‌ها، مهارت این است

استاد خلیلی


مشاعره با حرف ک

 
  • تشکر
Reactions: *RoRo* و ریواس

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
کنم نظاره چون بی پرده رخسار نکویش را؟
که من پوشیده دارم از دل خود آرزویش را

صائب تبریزی
***
کی دست رسد بدان بلندی که تراست؟
یا فکر به آبی چونی و چندی که تراست؟

خود راز من سبک بهایی چه بود؟
در جنب چنان گران پسندی که تراست؟

اوحدی مراغه‌ای
***
کجا رواست که از دستِ دوست هم بکشد !
«دلی» که این همه از دستِ روزگار کشید؟

شهریار


مشاعره با حرف ک

 
  • تشکر
Reactions: *RoRo* و ریواس

SAEEDEH.T

مدیر بازنشسته رمان۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/4/19
ارسال ها
5,684
امتیاز واکنش
25,043
امتیاز
473
زمان حضور
82 روز 12 ساعت 24 دقیقه
نویسنده این موضوع
کوه غم شد آب از فریاد عالم سوزِ من
کیست دیگر در دل شبها به فریادم رسد؟

صائب تبریزی
***
کشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلا
در خاک و خون طپیده میدان کربلا

گر چشم روزگار بر او زار میگریست
خون میگذشت از سر ایوان کربلا

محتشم کاشانی
***
کجاست عشق جگر سوز اضطراب انگیز؟
که من به سـ*ـینه دل آرمیده ای دارم

مرا چگونه بود تاب آشنایی خلق؟
که چون رهی دل از خود رمیده ای دارم

رهی معیری


مشاعره با حرف ک

 
  • تشکر
Reactions: *RoRo*، ریواس و moh@mad

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
6,467
امتیاز واکنش
22,969
امتیاز
423
زمان حضور
50 روز 4 ساعت 26 دقیقه
کوه غم شد آب از فریاد عالم سوزِ من
کیست دیگر در دل شبها به فریادم رسد؟

صائب تبریزی
***
کشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلا
در خاک و خون طپیده میدان کربلا

گر چشم روزگار بر او زار میگریست
خون میگذشت از سر ایوان کربلا

محتشم کاشانی
***
کجاست عشق جگر سوز اضطراب انگیز؟
که من به سـ*ـینه دل آرمیده ای دارم

مرا چگونه بود تاب آشنایی خلق؟
که چون رهی دل از خود رمیده ای دارم


رهی معیری
کنون که بر کف گل جام باده صاف است
به صد هزار زبان بلبلش در اوصاف است
بخواه دفتر اشعار و راه صحرا گیر
چه وقت مدرسه و بحث کشف کشاف است

حافظ


کاکل شکست و شد گره کار بسته تر
کار دل شکسته ما شد شکسته تر
ابرو گشاده بود و مرا کار بسته بود
بر زد گره بر ابرو و شد کار بسته تر

اهلی شیرازی


کس دل نمیدهد به حبیبی که بیوفاست
اول حبیب من به خدا بیوفا نبود
از من گذشت و من هم از او بگذرم ولی
با چون منی به غیر محبت روا نبود

شهریار


مشاعره با حرف ک

 
  • تشکر
Reactions: *RoRo*، ریواس و ~BAHAR.SH~

~BAHAR.SH~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/10/20
ارسال ها
1,156
امتیاز واکنش
33,669
امتیاز
418
محل سکونت
...
زمان حضور
151 روز 7 ساعت 55 دقیقه
کربلا به خون خود تپیدن است
جرعه جرعه مرگ را چشیدن است

مرتضی امیری



کار با جذبه ی عشق است عزیزان ور نه
بوی پیراهن یوسف گرهی بر باد است

صائب تبریزی


کار پاکان را قیاس از خود مگیر
گر چه ماند در نبشتن شیر شیر

مولوی


کاش می شد که پریشان تو باشم
یا نباشم یا از آن تو باشم

سلمان هراتی




کرد روزی که قضا شادی و غم را قسمت
چشم خونبار من شد، لـ*ـب خندان از تو

حزین لاهیجانی


مشاعره با حرف ک

 
  • تشکر
Reactions: کوثر پورخضر، *RoRo*، ریواس و یک کاربر دیگر

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
6,467
امتیاز واکنش
22,969
امتیاز
423
زمان حضور
50 روز 4 ساعت 26 دقیقه
کسی روز محشر نگردد خجل
که شبها به درگه برد سوز دل
اگر بندهای دست حاجت آر
و گر شرمسار آب حسرت ببار

سعدی


کنم نظاره چون بی پرده رخسار نکویش را
که من پوشیده دارم از دل خود آرزویش را

صائب


کار گل زار شود چون تو به گلزار آیی
نرخ یوسف شکند چون تو به بازار آیی

شهریار


مشاعره با حرف ک

 
  • تشکر
Reactions: کوثر پورخضر، *RoRo* و ریواس

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
6,467
امتیاز واکنش
22,969
امتیاز
423
زمان حضور
50 روز 4 ساعت 26 دقیقه
کسی روز محشر نگردد خجل
که شبها به درگه برد سوز دل
اگر بندهای دست حاجت آر
و گر شرمسار آب حسرت ببار

سعدی


کنم نظاره چون بی پرده رخسار نکویش را
که من پوشیده دارم از دل خود آرزویش را

صائب


کار گل زار شود چون تو به گلزار آیی
نرخ یوسف شکند چون تو به بازار آیی

شهریار

کلک مشاطه حسنش نکشد نقش مراد

هرکه اقرار به این حسن خدا داد نکرد



کهن جامه ی خویش پیراستن

به از جامه ی عاریت خواستن

سعدی

کاش فکر بیش و کم در مغز انسانها نبود

تا که بار زندگانی هیچ سرباری نداشت

کاش چشم و گوش هرکس بر حقایق باز بود

تا که دیگر علم و دین پوشیده اسراری نداشت

الفت اصفهانی


مشاعره با حرف ک

 
  • تشکر
Reactions: *RoRo* و ریواس

ریواس

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/12/20
ارسال ها
6
امتیاز واکنش
263
امتیاز
118
سن
58
محل سکونت
مشهد
زمان حضور
2 روز 9 ساعت 0 دقیقه
کاش من هم به لطف مذهب نور
تا مقام حضور می رفتم
کاش مانندیارصادقتان
بی امان در تنور می رفتم

برقعی
کنون که نسیم وصل می دمد ازبهشت
من و نوشیدنی فرح بخش ویارحورسرشت

گدا چرا نزند لاف سلطنت امروز که
خیمه سایه ابر است و بزمگه لـ*ـب کشت
حافظ

... کنون که درکنار او نشسته ای
تو و نوشیدنی و دولت وصال او
...
فروغ


مشاعره با حرف ک

 
  • تشکر
Reactions: *RoRo*

ریواس

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/12/20
ارسال ها
6
امتیاز واکنش
263
امتیاز
118
سن
58
محل سکونت
مشهد
زمان حضور
2 روز 9 ساعت 0 دقیقه
... کسی به دور نرگست طرفی نبست از عافیت
به که نفروشند مستوری به مستان شما...
حافظ

... کافر نه ایم و برسرمان شور عاشقیست
آن را که شور عشق به سر نیست کافر است ...

***
... کنجی است مارا فارغ از شور و شر دنیای دون
اینجا چو فارغ گشتی از شور و شر دنیا بیا...
شهریار


مشاعره با حرف ک

 
  • تشکر
Reactions: Ryhwn، *RoRo* و moh@mad

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
6,467
امتیاز واکنش
22,969
امتیاز
423
زمان حضور
50 روز 4 ساعت 26 دقیقه
... کسی به دور نرگست طرفی نبست از عافیت
به که نفروشند مستوری به مستان شما...
حافظ

... کافر نه ایم و برسرمان شور عاشقیست
آن را که شور عشق به سر نیست کافر است ...

***
... کنجی است مارا فارغ از شور و شر دنیای دون
اینجا چو فارغ گشتی از شور و شر دنیا بیا...
شهریار
کس دل نمیدهد به حبیبی که بیوفاست
اول حبیب من به خدا بیوفا نبود
از من گذشت و من هم از او بگذرم ولی
با چون منی به غیر محبت روا نبود

شهریار

کسی روز محشر نگردد خجل
که شبها به درگه برد سوز دل
اگر بندهای دست حاجت آر
و گر شرمسار آب حسرت ببار

سعدی


کنم نظاره چون بی پرده رخسار نکویش را
که من پوشیده دارم از دل خود آرزویش را

صائب تبريزی


مشاعره با حرف ک

 
  • تشکر
Reactions: Ryhwn و *RoRo*
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا