خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Usage for hash tag: بالی‌شکسته

  1. Saba☆

    در حال تایپ رمان بالی شکسته | ☆Saba کاربر انجمن رمان ۹۸

    #بالی‌شکسته #پارت12 فاصله که گرفتم سرعتم رو کم کردم توی یه کوچه بن بست رفتم.قلبم مثل گنجشک می زد. به دیوار تکیه دادم به کفشام خیره شدم. در اوج بدبختی دنبال چی ام؟ دنبال آرامش سرم رو بالا گرفتم خیره به چشمای مشکی شدم گفتم: -باید ازم دل سرد شده باشی چرا انقدر دنبال منی؟ شده تا حالا بگی من کجای این...
  2. Saba☆

    در حال تایپ رمان بالی شکسته | ☆Saba کاربر انجمن رمان ۹۸

    #بالی‌شکسته #پارت11 بابغض به بیرون خیره شدم. هیچ وقت فکر نمی کردم یه روزی کتا‌ب های دردناک شامل زندگی من باشه می گفتم دنیا با کتاب ها قابل قیاس نیست. ناگهان موزیک آروم پخش شد. وباصدای بم گیراش گفت: -به ذهن فندقت انقدر فشار نیار کوچولوی من از مسیر و آهنگ آروم لـ*ـذت ببر. هه! من کوچولو هم؟ چی فرض...
  3. Saba☆

    در حال تایپ رمان بالی شکسته | ☆Saba کاربر انجمن رمان ۹۸

    #بالی‌شکسته #پارت10 از پنجره به بیرون خیره شدم. دست روی دست گذاشتن و سپردن به سرنوشت شوم، می‌تواند کار حماقت آوری باشد. من تا این جای کار بی‌پناه‌ترین آدم بودم. نه غم‌ها تمومی دارند و نه دردهایی که یکی پس از دیگری مثل سیلاب بهم سیلی می‌زنند. درست در وسط باتلاقی گیر کردم که گیج‌تر از همیشه هم به...
  4. Saba☆

    در حال تایپ رمان بالی شکسته | ☆Saba کاربر انجمن رمان ۹۸

    #بالی‌شکسته #پارت9 دیدم عموی ارغوان روی مبل نشسته و دارد سیگار می‌کشد. با دیدن من، سیگارش را خاموش کرد و گفت: - خب؟ هه! توی شوک الکتریکی نیاز به تخلیه صد درصد فوری دارد و از درد به خودش مچاله شده. آها، دریافتم دختر حاج حشمت! دردهایش که چیزی نیست. گاهی وقت‌ها نیاز است که درد و لمس کنه تا حد و...
  5. Saba☆

    در حال تایپ رمان بالی شکسته | ☆Saba کاربر انجمن رمان ۹۸

    #بالی‌شکسته #پارت8 تدارکاتی که چیده بود به نحو عالی در حال پیشرفت بود و دقیقا همان لحظه‌هایی را تصور می‌کرد که در رویاهای خودش خیال بافی می‌کرد. لبخند عمیقی زد، روی کاناپه لم داده و پای چپ را روی پای راست گذاشت و به صحنه روبرویش نگاهی اجمالی کرد. با مسئول برنامه‌ریز داشت صحبت می‌کرد که پدر از...
  6. Saba☆

    در حال تایپ رمان بالی شکسته | ☆Saba کاربر انجمن رمان ۹۸

    #بالی‌شکسته #پارت7 هرکسی برای زندگی من تعیین تکلیف می‌کنه. از هردری می‌گویند و می‌شنوی، حتی دریغ از یک کلمه که نظر تو چیست. انگار منی وجود نداره و انقدر گرم صحبت‌های خودشانند که نوشیدنی رو از کمد عمو برداشتم، کنار پنجره لیوان بزرگ رو هم برداشتم و تا نصف لیوان پر کردم. سر کشیدم و همین که لیوان رو...
  7. Saba☆

    در حال تایپ رمان بالی شکسته | ☆Saba کاربر انجمن رمان ۹۸

    #بالی‌شکسته #پارت6 وارد شدم و به محض دیدن چهره خشمگین پدر و مادرم عمو رو کنار خودم حس کردم. انگار یک حس امنیتی رو در کنارم احساس کردم. داداش، همش مواظبش هستی این دختر هوایی شده. سلام علیکم، وایسا بیاییم داخل و بعد دعوا رو راه بنداز! تو برو بالا. با ترس و لرز به عمو خیره شدم که بابام با دادی که...
  8. Saba☆

    در حال تایپ رمان بالی شکسته | ☆Saba کاربر انجمن رمان ۹۸

    #بالی‌شکسته #پارت5 عمو، لطفاً انگشتش رو روی دماغم گذاشت و گفت: - فسقل جون، بپر سوار ماشین شو تا امروز کار دست جفتمان ندادی. عمو، مگه من چی گفتما؟ فقط خواستم یک آشنایی بیشتر با این لیدی جذابتون داشته باشم. سوار ماشین شدیم. اخم کردم و رویم رو سمت شیشه بردم. دختر جون، چه سودی برای تو داره؟ من فقط...
  9. Saba☆

    در حال تایپ رمان بالی شکسته | ☆Saba کاربر انجمن رمان ۹۸

    #بالی‌شکسته #پارت4 ترانه جون، ناراحت نباش. در هر صورت، حرف بابام برای یزدان خیلی مهه و می‌دونم که حرفش ردخور نداره. ترانه اشک‌هایش را پاک کرد و گفت: - مطمئنی؟ آخه، او حتی به من هم نگاه نمی‌کنه. خوب، طبیعیِ. دوست جونی، اون الان درگیر یک پرونده سخته که بدجوری به هم گره خورده.اون پرونده اگه اکی...
  10. Saba☆

    در حال تایپ رمان بالی شکسته | ☆Saba کاربر انجمن رمان ۹۸

    #بالی‌شکسته #پارت3 ولی سنگینی نگاه گارسون رو همچنان روی خودم حس می‌کردم. توی خودم جمع شدم. استرس باعث شد که یک پیچشی توی شکمم رخ بده و چهره‌ام کمی درهم بشه. سعی در آرام کردن خودم بودم اما هر از گاهی هم نیم نگاهی به گارسون می‌نداختم. دخترجون، چرا خشکت زده؟ یهو از خیالات بیرون آمدم و با دست پاچگی...
  11. Saba☆

    در حال تایپ رمان بالی شکسته | ☆Saba کاربر انجمن رمان ۹۸

    #بالی‌شکسته #پارت2 (ترگل) با وجود پیچیده بودن زندگی‌ام، با وجود دردهایم، زخم‌های لبریز شده، همه را پشت سرم رها کردم و با قلبی ناآرام وارد شدم. داداش، اینم لیست دانشجویان دانشگاه مهرگان را درآوردم. با دست اشاره‌ای ریز کرد که می‌تونی بری. راستی اسم دختری رو نام برند، مثل اینکه گفته بودند دختر...
  12. Saba☆

    در حال تایپ رمان بالی شکسته | ☆Saba کاربر انجمن رمان ۹۸

    #بالی‌شکسته #پارت1 فلش بک می‌زنم به گذشته‌ای که درونم غوغاست! قلبم تند تند می‌کوبه به قفسه‌ی سـ*ـینم، انگار که حالا حالاها قصد نداره آروم باشه. آخرش هم از این حجم دردسر سکته نکنم هنر زیادیه. دلم خیلی گرفته، خواستم تنها باشم تا توی تنهایی‌های خودم بمیرم. حس ضعیف بودن، غم داشتن و درد رو باید توی قفسه...
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا