خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Usage for hash tag: مرجان_حبیبی

  1. MaRjAn

    در حال تایپ رمان خاکستر تاریک | ~MARJAN~ کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...اخمش کورتر شد و سعی کرد روی حرفایی که شنیده بود، تمرکز کند. تمام سعیش را کرد تا بعضی جملات را به یاد بیاورد. به طور ناگهانش چشم‌هایش گرد شد؛ زن گفته بود با خلاقیت تمام دنیایش را ساخته؟! آب دهانش را فرو فرستاد و تته پته کنان پرسید: - تو... تو آ... آذری؟ آذر... آذردخت؟! #خاکستر_تاریک...
  2. MaRjAn

    در حال تایپ رمان خاکستر تاریک | ~MARJAN~ کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...خنگی مثل تو باید گند بزنه تو تمام فکرا و نقشه‌هایی که داشتم؟! همانطور معلق در هوا، کمی عقب‌تر رفت و این بار، ایستاده و به صورت عمودی بود: - چرا دختربچه‌ی خنگی مثل تو باید تو جایگاهی باشه که برای من بود؟! لرزش بدنش با دور شدن زن، کمتر شده بود: - متوجه نمیشم! - چون خنگی! #خاکستر_تاریک...
  3. MaRjAn

    در حال تایپ رمان خاکستر تاریک | ~MARJAN~ کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...که دلش نمی‌خواست به جمع دوستانش برگردد و با همه‌ی آن‌ها، به خصوص یارا چشم در چشم شود! نفسش را لرزان بیرون فرستاد و چشم باز کرد؛ اما با چیزی که دید، جیغ خفیفی کشید! زنی لبه‌ی چشمه نشسته بود و تنها پاهایش را به درون آب فرستاده بود. زنی با چشمان مشکی که خیره نگاهش می‌کرد! #خاکستر_تاریک #مرجان_حبیبی
  4. MaRjAn

    در حال تایپ رمان خاکستر تاریک | ~MARJAN~ کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...چنان دردی پشت "چطور تونستیِ" دخترک بود که یارا شک کرد که آیا کار اشتباهی انجام داده؟! در سرزمین او، این کار اشتباه نبود! رو به روی دخترک زانو زد و سعی کرد آرامش کند؛ اما ناگهان هلیا همانطور که پنجه در موهایش فرو برده بود، سر بلند کرد: - اصلاً چرا من هیچی یادم نیست؟! #خاکستر_تاریک #مرجان_حبیبی
  5. MaRjAn

    در حال تایپ رمان خاکستر تاریک | ~MARJAN~ کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...صورت هلیا نشست پر از ذوق بود: - منو از یه جنگ با موهام نجات دادی! یارا هم خنده‌اش گرفت؛ از نظرش هلیا مثل دختربچه‌ها بود! از همان روز اولی که هلیا را دیده بود همین نظر را داشت! با یادآوری چیزی، صورت و لحنش پر از نگرانی شد: - خوبی؟ مشکلی نداری؟! هلیا سردرگم شد؛ چه مشکلی؟ #خاکستر_تاریک #مرجان_حبیبی
  6. MaRjAn

    در حال تایپ رمان خاکستر تاریک | ~MARJAN~ کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...هلیا و آینده‌اش را می‌دید! نیشخندی کنج لبانش نشست: - الان کاری باهات ندارم رفیق؛ بهترین ضربه رو شیش سال دیگه بهت می‌زنم! پوزخندی به لفظ "رفیق" زد و حرف هلیا به یادش آمد: «محض رضای خدا یکم صبور باش یارا؛ چیزای خوب همیشه باصبر به دست میان!» دخترک، خود آموزگار صبر او بود! #خاکستر_تاریک #مرجان_حبیبی
  7. MaRjAn

    در حال تایپ رمان خاکستر تاریک | ~MARJAN~ کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...من نمی‌تونم! این یکی و نمی‌تونم یاس... یاس تنها با اندوه نگاهش کرد؛ به سمت دخترک رفت و دفتر را از دستش کشید. ورقه‌ی آخر را خودش کند؛ اما به جای کاغذ، جلد سیاه‌رنگ دفتر را به داخل آتش پرت کرد و به چشمان مبهوت و سرخ هلیا نگاه کرد و کاغذ را به دستش داد: - این یکی حق توئه! #خاکستر_تاریک #مرجان_حبیبی
  8. MaRjAn

    در حال تایپ رمان خاکستر تاریک | ~MARJAN~ کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...بیاورد، پاسخ داد: - نه بابا دلت خوشه! یاس با تعجب نگاهش کرد: - پس چی؟ هلیا کوله‌اش را به سمت یاس گرفت: - بزرگ‌ترین ترس اون اینه که مامانش دعواش کنه؛ منم از همین استفاده کردم! و البته یه کوچولو تقلب. یاس بی‌حرف کوله را گرفت و در دل آهی کشید؛ یارا دوستش را آلوده کرده بود! #خاکستر_تاریک...
  9. MaRjAn

    در حال تایپ رمان خاکستر تاریک | ~MARJAN~ کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...با گیجی اطرافش را نگاه کرد که بالای سرش، در آسمان، کسی را دید؛ پسری که با لبخندی شیطنت‌آمیز به او چشمک می‌زد.* لبخندی بر لبانش نشست و بی‌صدا رو به فرشته‌ی نجاتش لـ*ـب زد: - ممنونم! *** *قرار نیست این‌که اون پسر کیه و جریان چیه رو تا جلد چهارم بفهمید:aiwan_light_mail1: *** #خاکستر_تاریک #مرجان_حبیبی
  10. MaRjAn

    در حال تایپ رمان خاکستر تاریک | ~MARJAN~ کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...هلیا مستقیم به سمت تـ*ـخت دوطبقه‌ی آبی رنگ رفت و خود را روی تـ*ـخت پایینی که متعلق به یاس بود پرت کرد. یاس هم کنارش نشست و گفت: - خب... الان چه کار می‌کنی؟ به رو به رویش که می‌شد میله‌های تـ*ـخت بالایی خیره شد و جواب داد: - فقط همون یه راه و دارم، ولی... نمی‌تونم یارا رو بکشم! #خاکستر_تاریک #مرجان_حبیبی
  11. MaRjAn

    در حال تایپ رمان خاکستر تاریک | ~MARJAN~ کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...نمی‌خوای بری؛ خونه‌ی ما چی؟! ریحانه چی؟! مگه جا قحطه؟! بدون ذره‌ای توجه به آن همه داد و فریادی که توجه اکثر مردم را به خود جلب کرده بود، بی‌حوصله گفت: - توروخدا ولم کن! به جون خودم به جون خودت الان واقعاً تو موقعیتی نیستم که بخوام دلیل تک تک کارام و برات توضیح بدم. #خاکستر_تاریک #مرجان_حبیبی
  12. MaRjAn

    در حال تایپ رمان خاکستر تاریک | ~MARJAN~ کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...دیر یا زود به حقیقت تبدیل می‌شود! *** سخن نویسنده: سلام... ممنون ازتون اگه وقت می‌ذارین و می‌خونین! حرف خاصی نیست فقط امیدوارم از روی پارت‌های اول رمان قضاوت نکنین چون اولش ممکنه گیج بشین. و رمان فقط همین یه جلد نیست؛ احتمالاً پنج-شیش جلده! امیدوارم خوشتون بیاد... یا حق! #خاکستر_تاریک...
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا