خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Usage for hash tag: پارت3

  1. -FãTéMęH-

    در حال تایپ رمان آرشتات (جلد دوم مانوی) | -FãTéMęH- نویسنده انجمن رمان ۹۸

    #پارت3 بعد از پنج قدم بر روی محوطه‌ی چوبی که حد فاصل اتاقک و پله‌ها بود، واران در بیضی شکل چوبی به رنگ چوب را باز کرد و بعد از لاریسا وارد اتاق چوبی شد. لاریسا با کمری صاف و سری که بالا گرفته بود، به چشمان تک‌تک افرادی که درون اتاق حضور داشتند، نگاه کرد. چشمان زمردی و براق جرجیس، باعث چین خوردن...
  2. در حال تایپ رمان انگارین | حوری کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت3 فاصله‌ی زیادی رو دویدیم تا بالاخره از چادرها، دور شدیم. نفس کشیدن برام سخت شده بود. چنگی به گلوم زدم تا شاید هوای بیشتری وارد ریه‌م بشه، پاهام گز گز می‌کردن و پایین تنه‌م رو حس نمی‌کردم. سعی کردم صاف بایستم، که سنگ کوچیکی از زیر پام لیز خورد و محکم به زمین افتادم. فشار روانی زیادی بابت گم...
  3. بردیا مهرزاد

    در حال تایپ رمان دریا زیر آوار | بردیا مهرزاد کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت3 نمیتونستم این حالتو ببینم ناراحتیش به قلبم چنگ میزد، - نگار جونم! خواهری! چی شده؟ کسی چیزی بهت گفته برم حالشو جا بیارم؟ فرزاد کاری کرده؟ جوابی نداد که زیر چونشو گرفتم و سر‌شو آوردم بالا و بهش نگاه کردم اشکاشو با دستم پاک کردم و گفتم: - مگه اینکه من مرده باشم آجی خوشگلم اینجوری اشک...
  4. -FãTéMęH-

    بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

    حالا از ترس آن هیولای خیالی در خود جمع شده بودم و بدنم را تاب می‌دادم. با صدایی از کنارم سریع صاف نشستم و سرم را چرخاندم. نفس نفس زنان خود را عقب کشیدم. با حس این که کسی در پشتم قرار دارد، سریع چرخیدم؛ ولی باز حس می‌کردم کسی در آن سمتم ایستاده است. حس می‌کردم موجودات همه جا هستند؛ همه جای آن...
  5. Saba☆

    در حال تایپ رمان بالی شکسته | ☆Saba کاربر انجمن رمان ۹۸

    #بالی‌شکسته #پارت3 ولی سنگینی نگاه گارسون را همچنان روی خودم حس می‌کردم. توی خودم جمع شدم. استرس باعث شد که یک پیچشی توی شکمم رخ بده و چهره‌ام کمی درهم بشه. سعی در آرام کردن خودم بودم اما هر از گاهی هم نیم نگاهی به گارسون می‌نداختم. دخترجون، چرا خشکت زده؟ یهو از خیالات بیرون آمدم و با دست پاچگی...
  6. zahra1400m

    در حال تایپ رمان دلدادگی نفس | zahra1400m کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت3 دستم رو روی قفسه‌ی سـ*ـینم گذاشتم؛ صدای شیرین رو شنیدم که گفت: -چی‌ شده خواهر جون؟ با احتیاط ماشین رو پارک کردم و ضبط رو خاموش کردم. دستم رو به سمت آینه بردم و نگاهی به لـ*ـب‌های کبود و صورت رنگ پریدم کردم. نفس عمیقی کشیدم و توی دلم، لعنتی به قلبم گفتم. چشم‌هام رو بستم و سرم رو به صندلی...
  7. Shaghayegh_G

    در حال تایپ رمان مرداب اغواگر | Shaghayegh_G و Niya.Hamzehei کاربران انجمن رمان ۹۸

    #پارت3 - یکی یکی بنال عزیز مادر. دم در خونتونیم من و ‌بهی و یاسی. با حرص گفتم: - ای بمیرین مفقودالاثر بشین که هیچ‌کارتون مثل ادمیزاد نیست. میمردین قبل تر زنگ بزنین الحمدلله؟ دیگه نذاشتم ادامه بده، گوشی رو قطع کردم و رفتم درو باز کردم. اذین از اتاقش سرشو اورد بیرون و گفت: - کی بود دری؟ - به نظرت...
  8. Niya.Hamzehei

    در حال تایپ رمان تبسمی دوباره | Niya.Hamzehei و Shagayegh_G کاربران انجمن رمان ۹۸

    #پارت3 کنجکاوانه در و دیوار هارو نگاه می‌کردم. برام جالب بود که این‌همه پول رو چیکار می‌کنن؟اینجا که انقدر سرد و بیروحه اصلا چطوری زندگی می‌کنن؟ با اینکه خونه‌ی ما کوچیکه ولی صفا‌ی خودش رو داره. اما اینجا.... بعد از گذشت چند دقیقه با دیدن خان و خانوم بزرگ (همسرخان) از جا بلند شدیم. خان با گرمی...
  9. *ELNAZ*

    در حال تایپ رمان سماع کبود | *ELNAZ* و ~Reihaneh Radfar~ کاربران انجمن رمان ۹۸

    #سماع‌کبود #پارت4 به قلم الناز -تبسم خوبی؟ تبسم پرحرص خندید. -برای انتخاب لباسم هم تصمیم می‌گیره. تو دیونه‌ای اینجا می‌مونی. اگه به خاطر دیدن تو نبود، نمی‌اومدم. تاوان همان‌طور که به طرف جعبه می‌رفت، گفت: -اینکه هر موقع بخوای بری هر موقع بخوای بیایی برای تو آسونه. من اجازه بیرون رفتن از این...
  10. ~ریحانه رادفر~

    V.I.P رمان ذُهول (جلد اول) | ~Reihaneh Radfar~ کاربر انجمن رمان ٩٨

    #پارت3 با تمام شدن سِرُم دخترک را روی صندلی جلو خواباند و ماشین را روشن کرد. یک خیابان دیگر تا عمارت مانده بود. جلوی داروخانه بزرگ ماشین را نگه داشت و از ماشین پیاده شد و بعد از خرید کمی وسیله پزشکی با این که می‌دانست شهرزاد حتما در عمارت مجهز به وسیله‌هایش هست، سوار ماشین شد. به عقب برگشت و...
  11. Ashly

    در حال تایپ رمان مهره‌های گمشده | Ashly کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت3 سموئل : همین که وارد شدم چشمام بهش خورد درست کنار اون دختره نشسته بود و خودش رو مدام از چشمای من پنهان می کرد ! رفتم کنارش نشستم و به مدیر نگاهی انداختم که داشت برای اون دختر کنار سانی پروندش رو تکمیل می کرد ، با آرامش کنار گوش های تیزش گفتم : باید بریم دختر کوچولو خیلی عصبانیم! اونم سرش...
  12. Setayesh.th

    در حال تایپ رمان گذرگاه زمان | setayesh.th کاربر انجمن رمان ٩٨

    #پارت3 اخم های حدیث بشدت توهم بود.خواستم جو مضخرف ماشین رو عوض کنم.دست بردم سمت ضبط ماشین و روشنش کردم که ای کاش اینکارو نمیکردم.همزمان آهنگ سنتی توی ماشین پخش شد‌.اینم شانس منه دیگه.آهنگارو بالا پایین کردم تا بلاخره یه آهنگ خوب گیر اوردم.من که سرخوش به آهنگ گوش میدادم ولی حدیث با اخم و جدی به...
  13. •| α ƴ đ α ώ |•

    در حال تایپ رمان قلب سفید شیاطین | •| α ƴ đ α ώ |• کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت3 دستی توی موهام کشیدم و گفتم: -چیزی شده؟ روی کاناپه داخل اتاق نشستن و کمی به هم نگاه کردن. با خنده گفتم: -میخواین همو نگاه کنین؟ مادر چشم غره ای بهم رفت و زیر لـ*ـب گفت-بیحیا. ریز خندیدم که پدر سرفه ای کرد-خب... با کنجکاوی نگاهش کردم. ادامه داد: -باید راجب چیز مهمی باهات صحبت کنیم. «بگید» ای...
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا