رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
#پارت۷
روی صندلی میز آرایشم نشستم و به انواع لوازم آرایشی که روی میز به طرز زیبایی چیده شده بود نگاه کردم.
دستم رو به سمت لوسیون مخصوص صورت بردم و شروع کردم به ماساژ دادن صورتم.
بعد از اتمام کارم کرم پودر رو برداشتم و به صورتم زدم و کمی صبر کردم تا کرم روی صورتم جا بیوفته.
خط چشم رو برداشتم و...
#پارت۷
صداش چرا میلرزه، نمیدونم چرا جرعت اینو که برگردم نگاش کنم و به حرفاش گوش بدم رو نداشتم.
دوباره با همون لحن آروم گفت:
- نیهان؟
نمیدونم چرا زبونم قفل شد، نتونستم جوابش رو بدم.
با صدای لرزون و آغشته به غم گفت:
- نمیخوای نگام کنی؟
دیگه طاقت نیاوردم برگشتم بپرسم و بشنوم که دیدم رو سرش باند...
#پارت۷
هامان فقط نگاهش میکند. مرسیا نگاهش روی هر دو میچرخد و بعد موهای لاریسا را میگیرد و او را مجبور به ایستادن میکند. لاریسا با چشمانی پر از اشک نگاهش روی هامان مینشیند. هامان با اخم بلند شده و دست مرسیا را میگیرد:
- ولش کن.
سعی میکند موهای لاریسا را از دست مرسیا بیرون بکشد و بلاخره...
در سمت راست خانه در انتهای دیوار یک آشپزخانه با تمام امکانات قرار داشت. کابینتهایی به رنگ سفید و طوسی به همراه یک میز شش نفره آشپزخانه را زینت داده بودند. روبهروی آشپزخانه یک ست مبل کرمی رنگ که در وسط آنها یک فرش طوسی با گلهای ریز سفید، نمایی زیبا به کف خانه داده بود. کنار آشپزخانه یک راهرو...
#پارت۷
شئ براقی که در دستانی قرار داشت همانند کلید من بود؛ پایان کنجکاویام قرار بود اینگونه تمام شود؟ قرار بود دستگیر شوم؟ خودم که هیچ برای مادربزرگم هم دردسر ایجاد میشد، به غیر از صدای مرد که گفت( این مال توئه؟) صدای دیگری به گوش نرسید.
راستی! عجب صدای پر ابهتی داشت! صدایی که از شدت بم و خش...