خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Usage for hash tag: پارت_۶

  1. فاطمه بختیاری

    رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

    مرد صداش رو بالا برد: - این‌جا فقط من سوال می‌کنم. یه‌بار دیگه می‌پرسم. دلیل ایران اومدنت چی بوده؟ انگار باید جواب می‌دادم. آروم زمزمه کردم: - به‌خاطر عروسی فرهاد و غزل دوستم... از پیش عروس این‌جا میام، توروخدا چیزی شده به‌ من بگید. لـ*ـبم رو با زبونم تر کردم: - فرهاد کاری کرده؟ امشب عروسیشه، خواهش...
  2. M O B I N A

    ✺اختصاصی رمان رگ‌ بی‌ رگ | M O B I N A و ✧آیناز عقیلی✧ کاربران انجمن رمان ۹۸

    #پارت_۶ #مبینا با دیدن اسم "مامان" که به لاتین نوشته شده بود بی حوصله جواب دادم: - بله؟ صدای رسا و سر حالش به گوشم رسید: - سلام عزیزم‌. کجایی پس؟ چیزی شده؟ در حالی که سوار ماشین می‌شدم لـ*ـب زدم: - نه! چیزی خاصی نشده، سپیده تصادف کرده بود. در حالی که دکمه‌ی ON/OOF رو می‌زدم به حرف‌هاش هم گوش...
  3. آنیا عرفانی

    در حال تایپ رمان نیکتوفیلیا | آنیا عرفانی کاربر رمان ۹۸

    #پارت_۶ اتوسا چرخی زد و دستش رو گذاشت روی شونه غزل. - چرا خودشه دیدی میگم من جای بد به تو معرفی نمیکنم!؟ حالا تو از کجا میدونی؟ غزل با ابروی بالا رفته دست اتوسا رو از روی شونش برداشت و با زیرکی جواب داد: - اوازش خیلی جاها پیچیده. گفتی؛ جهان افرا بعد من انتخاب شده!؟ - آره. به دیوار کنار پنجره...
  4. آرام ضرونی

    در حال تایپ رمان جبهه‌ی عشق | آرام ضرونی کاربر انجمن رمان ۹۸

    پارت_۶ از گریه کردن بدم می‌اومد ولی گه‌گاهی که خیلی غمگین می‌شدم اشک می‌ریختم. با دیدن این صحنه‌های غم‌انگیز اشک درون چشم‌هام جمع شد و قلبم فشرده شد. اون‌ها بی‌گنـ*ـاه جون‌شون رو از دست دادن. جامون خیلی بد بود. همه رو داخل دوتا جیپ نظامی جا داده بودن. داشتیم خفه می‌شدیم. متاسفانه کاری هم...
  5. آیدا رستمی

    ✌پرطرفدار رمان مجبوری با من بمانی | آیدا رستمی کاربر رمان ٩٨

    #پارت_۶ سعی می‌کند با دستان لرزانش گوشی را بگیرد و زبانش را بر روی ل*ب‌های خشکیده و از هم فاصله گرفته‌اش می‌کشد. گوشی را در کیفش می‌اندازد و سریع بلند می‌شود که ریحانه هم با او بلند می‌شود. - چی ‌شده ایرن؟! عمه‌ت چی گفت؟! در چشمان ریحانه خیره می‌شود در حالی که هر بیننده‌ای، به راحتی می‌توانست...
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا