رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
هانیه کنار غزل رفت.
- چی شد؟
غزل با ناراحتی لــب باز کرد:
- فرهاد گفت تا ده دقیقهی دیگه میرسه. یهکم کار براش پیش اومده بهخاطر همون دیر کرده.
با استرس چیزی رو که ذهنم و مشغول میکرد پرسیدم:
- حالش خوب بود؟
غزل سری به نشونهی آره تکون داد، اما جوابش اصلا شبیه آره نبود. انگار خواست مارو از سر...
#پارت_۴
#مبینا
با دستهای ظریفو دوخترونهم چشمهای عسلی رنگمرو که ساعتها بود به مانیتور خیره شده بود رو مالیدم.
کمی رو صندلی چرخدارم جابهجا شدم که زنگِ گوشیم حواسمرو به خودش جلب کرد!
با دیدن اسمِ سپیده، بهترین و صمیمی ترین دوستم نیشموا شدو برداشتم:
- شما؟
صدای بی حالش به گوشم رسید که سعی...
#پارت_۴
از هر وقت دیگه ای بیشتر از این شهر متنفر بود.
چند قدمی جلو تر راننده تاکسی فرودگاهی از خدا خواسته، چمدونش رو گرفت و داخل صندوق عقب جا داد. داخل ماشین که نشست؛ با صدای بسته شدن در تاکسی صدای بسته شدن محکم یک در آهنی توی خاطرش زنده شد.
اخماش رو در هم فرو کرد و با نفرت رو از در گرفت. با پر...
پارت چهارم
نگاهی بهش کردم و پرسیدم:
_خوبی؟
دوباره ناله کرد.
آخه حلمای خنگ این به زور نفس هم میکشه چجوری انتظار داری جواب تو رو بده؟
اصلا مگه میفهمه تو چی میگی؟
از جیب مانتوم شکلاتی برداشتم به یه چیز شیرین احتیاج داشت. ضعف کرده بود.
پوستش رو باز کردم و با احتیاط نزدیکش شدم. دستم رو جلو بردم و...
#پارت_۴
***
چشمان سبز رنگش برق میزدند و با لبخند، به گوشیاش نگاه میکرد که دردی در سرش میپیچید.
چشمانش رنگ خشم به خود میگیرند و به فردی که این کار را انجام داده بود، خیره میشود.
- ریحانه، چند بار باید بهت بگم موهام رو نکش؟! دردم میاد.
ریحانه خندهای سر میدهد و دستی به موهایش میکشد...