خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Usage for hash tag: شکارچی_جهنم

  1. Elaheh_A

    در حال تایپ رمان شکارچی جهنم | الهه آذری مقدم و *~sarina~* کاربران انجمن رمان ۹۸

    ...زد و از سبد بـ*ـغل دستم پیراشکی برداشت و پرانرژی مشغول خوردنش شد. سری از روی تاسف تکون دادم و از در مسافرخونه بیرون رفتم که دختره هم دنبالم اومد. به طرف روستای بعدی که دو_سه کلیومتر با اینجا فاصله داشت حرکت کردم. باید به فکر یه نقشه درست و حسابی برای گرفتن اون گل بکنم! #شکارچی_جهنم #الهه_آذری_مقدم
  2. Elaheh_A

    در حال تایپ رمان شکارچی جهنم | الهه آذری مقدم و *~sarina~* کاربران انجمن رمان ۹۸

    ...دریاچه آسیلاس*:نوعی سنگ که فقط افراد پولدار از آنها استفاده میکنند و نشان دهنده ثروتمندی‌ است؛ این سنگ در عمق دریاچه آسیلاس است و اگر یک فرد یکی از آنها را داشته باشد هر عددی که روی سنگ بنویسد به همان تعداد سنگ در جلویش ظاهر میشود، این سنگ ساخته ذهن الهه آذری مقدم است. #شکارچی_جهنم...
  3. Elaheh_A

    در حال تایپ رمان شکارچی جهنم | الهه آذری مقدم و *~sarina~* کاربران انجمن رمان ۹۸

    ...کشیدم که دختر ترسیده گفت: -منو نکش، قول میدم برای رفتن به جهنم کمکت کنم. با تعجب برگشتم سمتش که ادامه داد: -خب من خیلی زود متوجه اهداف آدما میشم. شمشیرم رو به غلافش برگردوندم و دختر که خیالش راحت شده بود با لبخند گفت: -مریدانم، ناهار که نخوردی؟! با خجالت گفتم: -نه. #شکارچی_جهنم #الهه_آذری_مقدم
  4. Elaheh_A

    در حال تایپ رمان شکارچی جهنم | الهه آذری مقدم و *~sarina~* کاربران انجمن رمان ۹۸

    ...بود ندیدم داره چیکار میکنه ولی پیدا بود ترسیده چون با صدایی که از ترس می‌لرزید گفت: -کمکت میکنم بری جهنم. ولی بقیش به من مربوط نیست. دستم رو توی جیبم گذاشتم و سری به معنی باشه تکون دادم. *گل قرزی: نوعی گل افسانه‌ای برای ورود به جهنم، ساخته ذهن الهه آذری مقدم.:shyb: #شکارچی_جهنم...
  5. Elaheh_A

    در حال تایپ رمان شکارچی جهنم | الهه آذری مقدم و *~sarina~* کاربران انجمن رمان ۹۸

    ...دست‌های تنومندش به طرفم حمله کنه. اما زنجیر فولادی‌ای که به پاهاش بسته شده بود مانع میشد که بیشتر از این بهم نزدیک بشه. بی‌حوصله پشت بهش کرم و به راهم ادامه دادم. دستی به صورتم کشیدم، عالی بود! فقط همین کم مونده بود، گول این دیو احمق رو بخورم، بعدشم ناهار امروزش بشم. #شکارچی_جهنم #الهه_آذری_مقدم
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا