خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Usage for hash tag: پارت۸

  1. مبینا گوهری

    در حال تایپ رمان هاتور | مبینا گوهری کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت۸ قبل از هر حرفی خم شدم و دستش رو که روی انگشت کوچیکش انگشتر عقیقی داشت بـ*ـو*سیدم. دستی به سرم کشید که کمرم رو صاف کردم و به صورتش که با جدیت بهم خیره شده بود نگاه کردم: - خوش‌ اومدی دختر جون. لبخندی زدم و ناخودآگاه به خاطر جدیتش و اینکه ازش حساب می‌بردم لحنم رسمی و ادبی شد: - خیلی متشکرم...
  2. adrina_m25

    در حال تایپ رمان نیهان | adrina_m25 کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت۸ بی‌تفاوت جواب دادم: - خب که چی؟ جدی شد و گفت: - اومدم پیش فرانک تا از طریق دوستش، فردا من رو هم قاچاقی از ایران فراریم بده؛ تو هم باهام میای؟ از این حرفش خندم گرفت، در حالی که سعی در محار کردن لبخندم داشتم؛ رو به کیارش گفتم: - چرت و پرت نگو، چه فراری؟ فکر کنم مغزت تاپ برداشته. وقتی دید...
  3. -FãTéMęH-

    بـرتـریــن۱۴۰۲☆ رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت۸ چشمانش را بست و اجازه داد خشم تمام قلبش را احاطه کند. این تنها راه بیرون آمدنش بود. در یک چشم به هم زدن موهایش تماما سیاه شد. دختر با دیدن این صحنه بازوهایش را رها کرد و با چشمانی درشت شده چند قدم عقب رفت. نگاهش بر روی چشمان بسته دختر افتاد. او چه بود؟ یک جادوگر؟ با صدایی لرزان دوستانش...
  4. در حال تایپ رمان بازماندگان لاماستو | N*M*M و Malekpour کاربران انجمن رمان ۹۸

    #پارت۸ وارد کلاس که شدم متوجه نگاه تحقیر آمیز جولیا شدم؛ دلیل دشمنی‌اش را نمی‌فهمیدم، من اهل دعوا کردن نبودم پس همیشه سکوت می‌کردم که شاید جو متشنج شده بینمان آرام شود. صندلی‌ام ردیف اول کنار پنجره بود، به بیرون پنجره نگاه می‌کردم؛ بچه‌ها دونفره یا با اکیپ های دوستانشان گرم گفت‌وگو بودند. هیچ...
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا