خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Usage for hash tag: پارت_ششم

  1. misti

    در حال تایپ رمان شینیگامی | misti کاربر انجمن رمان ۹۸

    #شینیگامی #پارت_ششم همه چیز مانند یک فیلم جلوی پلک‌هایش گذشت دست های خونی اش، میخی که در قلب پسر جای گرفته بود و در اخر لبخند سایکو‌وار پسر در حالی که از دره پرت شد... هنوز در حال کند و کاو خاطرات بود که دست‌هایی با گرمای آشنا پهلو‌هایش را در بر گرفت: -هیولاها همیشه زیر تـ*ـخت قایم نمیشن عزیزم...
  2. <<maral>>

    در حال تایپ رمان نیمه‌ی تاریک آزادی | <<maral>> کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت_ششم #نیمه_تاریک_آزادی چشم که باز می‎کند صدای شاد پرندگاه اولین چیزی می‌شود که او را به خود می‌آورد. همان جا مقابل ورودی در می‌نشیند و با نگاهی غمبار به خانه روشن شده از نور خورشید چشم می‌دوزد. دقایقی را با چشمانی بی فروغ به خانه نگاه می‌کند و در آخر یا علی گویان از جا برمی‌خیزد. خاک...
  3. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    #صدای_ناله_های_ویولن #پارت_ششم از در اتاقم داخل رفتم و اولین کاری که انجام دادم، خوردن قرص‌هایم، به همراه یک لیوان آب بود. لباس‌های درون تنم را با یک بلوز و شلوار راحتی تعویض کردم و خودم را روی تـ*ـخت انداختم. از شدت سرگیجه توانایی هیچ کاری، از جمله ایستادن را نداشتم. با چشمان خمار، نگاهی به ساعت...
  4. bitter sea

    در حال تایپ رمان زندگی بی‌انقضا | bitter sea کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت_ششم پا‌هام پشت کتاب‌ها گیر می‌کرد‌؛ اما خودم رو نگه می‌داشتم که زمین نخورم؛ چون دلم می‌خواست از اونجا بیرون برم! به زور به در ورودی رسیدیم. خیلی سعی کردیم در رو باز کنیم؛ اما انگار از پشت در رو گرفته بودند. سه‌تایی دستگیره در رو گرفته بودیم که یکدفعه در باز شد و هم‌مون زمین خوردیم. زود از...
  5. *Fatemeh*

    در حال تایپ رمان حافظه از دست رفته | *Fatemeh* کاربر انجمن رمان ٩٨

    آرشام زیپ چمدون توسی رنگم رو میکشم و از خونه دلگیر و خالیم بیرون میزنم. به سمت مرسدس مشکیم میرم. چمدون رو توی صندوق میزارم. به سمت در میرم که با صدای زنگ گوشیم متوقف میشم. با دیدن اسم *رزا* که روی صفحه گوشیم خودنمایی میکرد. لبخند گرمی روی صورتم میشینه. بعد از وصل کردن دکمه اتصال تماس صدای...
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا