خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Usage for hash tag: مهلا_باقری

  1. Mahla_Bagheri

    متـوسـط هبوط خنیانگر | مهلا و ریحانه کاربران انجمن رمان ۹۸

    در جهان صدای ملکوتی‌ات، صدها فرشته بال گستراندن و هزارن من، از جنس لطافت‌های امروزی رنگ باختم. بلور چشمانت و چین دامن عشق، سخت هماهنگ اندیشه‌ی افکار مفلوک شده‌ی خطاکارمان هستند. پیش‌روی نکن! شکوه است، شکوه! #هبوط_خنیانگر #مهلا_باقری
  2. Mahla_Bagheri

    متـوسـط هبوط خنیانگر | مهلا و ریحانه کاربران انجمن رمان ۹۸

    ...و یگانه نیت نمازهای صبحی که به سختی نشسته می‌خوانم تا بلکه حاجت قبولم کنی! و آن‌دم که قنوتم نوشیدن لعل لبانت به شوق مـستی، پیچیدن مویت دور انگشتانم به ذوق هستی باشد، تا پیشانی عرشت سجده کرده و دست از واله بودن نمی‌کشم. «من، دانه‌های تسبیحم تصور لمس انگشتان ظریفت است» #هبوط_خنیانگر #مهلا_باقری
  3. Mahla_Bagheri

    متـوسـط هبوط خنیانگر | مهلا و ریحانه کاربران انجمن رمان ۹۸

    نسل من، افسردگان شیدای امیدوارند. این چنین که همه رنگ، کمرنگ‌تر از لبان سرخت! همه مو صاف‌تر از پیچش زلفت! همه رو، تارتر از چشمان نابت! همه‌کس، در نبودت به هیچ محیا کنند! نسل من کورند و لمس معجزه‌ی دستانت، جادو کند و من تب پرواز دارم! #هبوط_خنیانگر #مهلا_باقری
  4. Mahla_Bagheri

    متـوسـط هبوط خنیانگر | مهلا و ریحانه کاربران انجمن رمان ۹۸

    پاره‌ خط‌های موازی خیس، از آسمان شاخه‌ی همخون ارغوان سرخ، با خون‌چکه‌هایی از دیار تباهی و کلمات واژگون رویای دلبر هم‌وزن‌اند. باران! بیا و جور دیگر نگاهت نکنم! بیا و خیس نباش! بیا، دیگر اشک چشمانم صدایت نکنم! #هبوط_خنیانگر #مهلا_باقری
  5. Mahla_Bagheri

    دلنوشته آماج تژگاه | مهلا و ریحانه کاربران انجمن رمان ۹۸

    ...درمیان برگ‌های سپید و مدادهای تراشیده، سیاه می‌رقصم. من، نمرده‌ام! درمیان هر ترانه‌ی ماندگار، بلند در تنگنا سروده می‌شوم. من، نمرده‌ام‌! فقط من، در کالبدت شکافی عظیم دارم و رگ‌هایی که جنون مرا به سرعت پمپاژ می‌کنند. حس انقلابی که شورش این من پایان شده است. من، نمرده‌ام! #آماج_تژگاه #مهلا_باقری
  6. Mahla_Bagheri

    دلنوشته آماج تژگاه | مهلا و ریحانه کاربران انجمن رمان ۹۸

    ...شده بود. نطفه‌ی شیدایی‌ام در دم خفه و اشکانم چو قیری سیاه، صورتم را به زشتی نقش می‌زدند. میله‌ها را فشردم، زنجیر دور پایم تاول‌های مغزم را چرکین‌تر می‌کرد و نفرتم را عمیق! تو تک تلاشی بودی که در سر دواندم و عایدی جز حسر و پوچی سوغاتم نشد. حلالت باشد، فقط تو درمانم بودی! #آماج_تژگاه #مهلا_باقری
  7. Mahla_Bagheri

    دلنوشته آماج تژگاه | مهلا و ریحانه کاربران انجمن رمان ۹۸

    ...و باش تا نفس‌هایم داغ‌ترین روز زمستان سازند. برای من نه زیبارو، برای آن پرواز خشنود بیا! من تب کنم، پیچ زنم، فریاد کشم و از بند تو اما، رها نه! بیا، با همان زنجیرهای بی‌قفل همیشه متصل بیا! من و تو، پرواز بی‌بالیم! یکی شور، یکی انگیزه‌! بیا، با همان شوق پریدن، پرواز توأم! #آماج_تژگاه #مهلا_باقری
  8. Mahla_Bagheri

    دلنوشته آماج تژگاه | مهلا و ریحانه کاربران انجمن رمان ۹۸

    ...خاطرات را به اجبار حمل می‌کردند. چاره‌ای نبود! من در طلوعی که هیچ نظیری نداشت لنگر به عمق زیبایی «تو» انداختم. سرزمین من ریل قطارش فقط رفت داشت، بازگشت پاهای خونین طلب می‌کرد. شنیدم، هلهله آرام بود. چشم‌هایت سخن گفتند: این روز فروغی ندارد، مِهر من سایه‌ی سراب است! #آماج_تژگاه #مهلا_باقری
  9. Mahla_Bagheri

    دلنوشته آماج تژگاه | مهلا و ریحانه کاربران انجمن رمان ۹۸

    ...برزن احاطه کردند، خموش باشم! فریادم، خراش تن سوزان من است. بیا و با من بمیر! قرار است زیر خروارها خاک، غرور حوریان را به دوش کشیم. من و تو، ابد را معنا می‌کنیم؛ همان هنگام که پیچش مویت لابه‌لای واژه‌های لغزان خاطراتمان پرواز آشیان می‌کنند! «من و تو مرگ را، رسوا می‌کنیم!» #آماج_تژگاه #مهلا_باقری
  10. Mahla_Bagheri

    دلنوشته آماج تژگاه | مهلا و ریحانه کاربران انجمن رمان ۹۸

    ...میان گل قالی رنگ باخته. ضجه‌هایم سودای مرگ و سکوت میخ‌شده‌ی چهره‌ام، فریاد گوش‌های کر! ای خدایا! کافر بشوم و اجبار چاره‌ی کارمان کنم تا لیلی صد بوم‌و‌بر نباشد؟ بخدا که دیگر نایی برای فقدان این قلب بی‌جان ندارم! «کفر نباشد، از عرشت بیا و مداوایم کن؛ ‌دیگر انسانی نمانده!» #آماج_تژگاه #مهلا_باقری
  11. Mahla_Bagheri

    دلنوشته آماج تژگاه | مهلا و ریحانه کاربران انجمن رمان ۹۸

    ...و لـ*ـب می‌دوزانم. بیا و مرا تا قعر درد‌ها، تمامم کن! آری تمامم کن. می‌خواهم فریاد عجزم تا هفتاد آسمان غزلی از خطه‌ی صدایت داشته باشد! تو عصیان‌گر بخند و من، از درد بپیچم و با لـ*ـذت رخسارت را آینه‌بندان دل نالانم کنم. چه شکنجه‌گری حوا، انگشت به حنای این من شوم می‌بندی؟! #آماج_تژگاه #مهلا_باقری
  12. Mahla_Bagheri

    دلنوشته آماج تژگاه | مهلا و ریحانه کاربران انجمن رمان ۹۸

    بیا و از شهد لبانت، جرعه‌ای میهمانم کن. بیا و مرا سنجاق خودت کن؛ بعد گره‌های نیک‌بختی را سخت درهم بتاب و زنجیری عمیق میان من و خودت بباف! جوری عادتم ده که نرمی دستانت، افسونی مسکن‌دار در تمام این پیکره‌ی جادو شده، عشق تزریق کند و بس! «من برای تو شدن، تلاشی بی‌پایانم!» #آماج_تژگاه #مهلا_باقری
  13. Mahla_Bagheri

    دلنوشته آماج تژگاه | مهلا و ریحانه کاربران انجمن رمان ۹۸

    ...رخسار پریوش گونه‌ات، لیلای من! مسلک عشق من، بوی تو را گم کرده است! این چنین است فرهاد، کوه می‌کند! گل‌ها، نقشی از روی تواَند! دشت پیغام‌گوی توست لیلای من! با من از پژمردگی، هیچ مگو! این دل، قصه‌گوی چشمان آهوی تواَست، لیلای من! *مسلک‌: در دلنوشته به منظور کوچه‌ی عشق #آماج_تژگاه #مهلا_باقری
  14. Mahla_Bagheri

    دلنوشته آماج تژگاه | مهلا و ریحانه کاربران انجمن رمان ۹۸

    ...را ازل نکردم. من خنده‌هایم را لابه‌لای واژه‌هایی از او گریستم. در هنگام افول بُعدی از خود، طلوع تاج‌گذاری‌اش را با لبانم، جامی از زهر نوشیدم. حال من‌، تقارن خود را به صلابه می‌کشم و قلبم را سلاخی. او، اشتباه جاویدان من است! *ازل: بازداشتن *تابونشان: سنت‌شکنان *افول: نابودی #آماج_تژگاه #مهلا_باقری
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا