رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
#شینیگامی
#پارت_هشتم
-از کجا شروع شد؟
سوالی بود که از خود میپرسید و جوابش را بهتر از هر کسی میدانست!
درست یک سال پیش در کافه کوچکی نزدیک به مرکز دایره جنایی نیویورک کار میکرد
زندگی مملو از یاس و ناامیدی داشت و افسردگی جانش را به لـ*ـبش رسانده بود، اما تمام این حالت های بد در خانه کوچک و تنهاییاش...
#پارت_هشتم
#نیمه_تاریک_آزادی
باورش برای امیر سخت بود. سخت بود که باور کند دوستش بعد از او به چنین حماقتی دست زده بود.
دست از غذا خوردن برمیدارد.
- واقعا داشتی اعلامیه پخش میکردی؟
محسن کلافه از یاد آوری آن ماجرا قاشقاش را در بشقاب برنج کوبیده و با دهانی نیمه باز به او چشم میدوزد.
-...
#صدای_ناله_های_ویولن
#پارت_هشتم
حاج احمد فروغی، که پدر داماد و بزرگ آن خانواده محسوب میشد. از صدای پیچ پیچ های ما به ستوه آمد. ابرو درهم کشید و به حالت اعتراض گفت:
- بسه دیگه خانمها. بهتره بریم سر اصل مطلب. ما برای امر خیر خدمت رسیدیم نه بحث های حاشیهای.
پیرمرد سر حال مقابلم را از نظر...
#پارت_هشتم
حس عجیبی داشتم!
همش با خودم میگفتم این چیزها الکی هست و زادهخیال من هست؛ اما بازم یه حسی بهم میگفت خودت رو گول نزن!
سرم رو تکون دادم، دیدم سحر هنوز منتظر هست که من بقیه حرفام رو بزنم
با لکنتی که توی حرفام بود گفتم:
- چیزی نیست. دیشب صدای خروپفهای پارمیس بود که به گوشم میخورد،...
بعد از دوساعتو نیم. جلوی در ترمز میزنم. ماشین رو داخل حیاط بزرگ و سرسبز امارتم میبرم و بعد از پارک کردن، پیاده میشم.
در عقب رو باز میکنم و دختری که تقریبا بهش میخوره ۱۸/۱۹ ساله باشه رو در حثار دستام میگیرم. هنوزم بیهوشه و این واقعا برای منی که تاحالا آزارم به یه مورچم نرسیده بود فاجعه بود.
با...