خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

^moon shadow^

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/18
ارسال ها
1,896
امتیاز واکنش
17,969
امتیاز
428
محل سکونت
Tabriz
زمان حضور
38 روز 17 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع


عشق یک جوان شوریده سرِ بلوچ، به یک دختر از قبیله و شهری دیگر،می تواند مانند هر عشقی، فرجام های متفاوتی داشته باشد.
عشقی با مزه گَسِ وصال، یا زهرِ تلخ جدایی و فراق.
اما عشقِ یک تروریست بالقوه، به یک دختر نگون بخت، می تواند فرجامی به شدت مبهم، پیچیده و شاید هم تراژیک داشته باشد.
با شروع قصه دلدادگی، که از تصویر نقش بستنِ محبوب، بر آینه آغاز می شود؛ می توان به قدرت اعجاز عشق، در تغییر مسیر آدم ها و نوری که می خواهد، بر آینه کدر وجود بتاباند و آن را صیقلی کند، ایمان آورد؛ هر چند همان ابتدا، کتک کاری حمید با فردی که مزاحم فائزه شده،نوید خشونتی مستتر در وجود عاشق را می دهد و این زنگ خطر در روز قبل عروسی و آب بازی کردن حمید و فائزه و نوع جدی گرفتن آن شوخی مفرح، به صدا در می آید؛جایی که زن در شب عروسی خود، به آستانه استیصال،می رسد.
او که برای اعتقاد و بهشت و دلخوری هایی، که از محیط و شرایط خود دارد؛ بمب به خود می بندد و انتحار می کند؛ راحت هم می تواند در شبی که ماه کامل می شود و وهم و گمان از در و دیوار می ریزد؛ مخاطب جن زده را، در سینما، زمینگیر کند.
این چالش عشق و تروریسم نیست؛ که فیلم را به یک اثر سینمایی آبرومند، با همه مشخصه هایی که ما از سینما، به معنای واقعی کلمه سراغ داریم؛ تبدیل می کند؛مزیت اصلی فیلم این است،که نرگس آبیار قصه اش را خوب و بدون لکنت تعریف می کند؛ برایش مهم نیست، که ذات پلشت عبدالملک ریگی را دقیقا به مخاطب نشان دهد و او را شیرفهم کند.


از تعقیب و گریز برای کشتن او، فقط به سکانس پیتزا فروشی بسنده می کند؛ که طفلی را عبدالمالک حمایل کرده، تا آسیبی به او نرسد و تک تیر اندازی که ناکام می ماند؛ اما وقتی قرار است تغییر و تحول تدریجی عبدالحمید، که اصل قصه آبیار است؛ اتفاق بیفتد، بهترین صحنه های تعقیب و گریز با تروریست ها، در بیابان های مرزی ایران و پاکستان را، نرگس آبیار رقم می زند.


سکانس هایی که مرگ برادر کوچک در درگیری با ماموران، عبدالحمید را برای بریدن از داستان های عاشقانه لیلی و مجنونی، که مانا و اساطیری است؛به سمت خشونت بی پوشش تلویزیونی،در جلو چشم میلیون ها ببیننده، سوق می دهد.همان خشونتی که سر برادر معشوق را، جلو چشم مادر،بر سرنیزه توحش مدرن می کند.
سکانس هایی که اگر جدا از کلیت اثر، به کسی نشان داده شود؛کمتر نام یک کارگردان زن، به ذهنش خطور خواهد کرد.
فیلم ساز در این اثر، دلش در گرو سرنوشت سه زن فیلم است؛ مادر فائزه،مادر ریگی ها و خود فائزه.
تنها این سه زن هستند؛ که هم بار دراماتیک اثر را به عهده دارند و هم سوگوار تمام خون های به ناحق ریخته شده ای هستند؛ که در این فیلم بر زمین می ریزد.
نگاه های مردانه به پدیده شوم تروریسم، غفلت می کند؛ از آنچه بر سر زنان درگیر، در این معرکه های نژند می آید.
عشق هیچگاه توان تقابل با خشونت را نداشته است و خشونت برهنه ای که با اعتقاد و برداشت بد از دین همراه شود؛همه را قربانی می کند و عشق هم از این قاعده، مستثنی نیست.


فرهنگ بلوچ همان است، که تنها دارایی خود را که یک بز است؛ برای مهمان، در آن کپرهای پر از فقر و گرفتاری، قربانی می کند و آنچه از خانواده ریگی، مربوط به همان فرهنگ است؛ مادری است که در ابتدا فائزه را از پذیرفتن پیشنهاد خواستگاری پسرش، بر حذر می دارد و مردی که به خاطر نجات جان فائزه، تیر می خورد و از رسولی می گوید؛ که
رحمةُ لِلعالَمین اش می خوانند.
اما در نهایت، این عشق است که در توهمِ اعتقاد می سوزد و خاکستر می شود.متوهمینی چون عبدالملک ها و بغدادی ها،در پوشش پوستین وارونه اعتقاد،کمبودها و عقده های خطرناک خود را نیشتر می زنند و این چرک و خونی که از این آدم ها باقی می ماند؛ حاصل همان نیشتر داغی است؛ که بر روح ایشان خورده است و عشق نمی تواند، در این هوای مسموم رشد کند و گُل های تر بدهد؛چرا که از شوره زار، جز شوربختی نمی روید؛اما معجزه عشق در این است که، آنچه بعد از تماشای "شبی که ماه کامل شد"، در ذهن ما می ماند؛لحظات عاشقانه بین حمید و فائزه است؛همان لحظات نابی که، به سختی از گردبادِ توهم و تروریسم، جان به در برده اند.


نقد فیلم شبی که ماه کامل شد - Night of the Full Moon | وقتی توهم عقیده ،عشق را ترور کرد

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا