خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Cinder

سرپرست بازنشسته فرهنگ و ادب
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/8/18
ارسال ها
2,010
امتیاز واکنش
7,214
امتیاز
308
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع

نقد سریال هیولا؛ قسمت اول تا سوم


در ادامه با نقد سریال هیولا همراه باشید تا به بررسی سه قسمت نخست این مجموعه بپردازیم و ببینیم مهران مدیری در به تصویر کشیدن آنچه که قصد داشته به مخاطب نشان دهد تا چه اندازه موفق بوده است.


بی‌تردید مهران مدیری یکی از موفق‌ترین طنزپردازان سینما و تلویزیون ایران تا به امروز بوده که با سریال‌های موفقی همچون «شب‌های برره»، «قهوه تلخ»، «پاورچین» و... توانسته به خوبی توانایی‌هایش را به عرصه ظهور برساند و طی چند سال اخیر نیز با برنامه «دورهمی» موفق شد نظر قشر عظیمی از مخاطبان تلویزیون را به خود معطوف کند. برنامه دورهمی را به‌نوعی یک دگردیسی برای پرداخت مدیری به موضوعات مختلف می‌دانم، از چه نظر؟ بگذارید منظورم را با یک مثال توضیح دهم؛ سریال قهوه تلخ را به خاطر دارید؟ مدیری استاد در لفافه حرف زدن است و در بسیاری از آثار پیشینش به‌صورت غیرمستقیم شاهد اعتراضات او به مصائب اجتماعی و سیستماتیک کشور بوده‌ایم، اما از یک جایی به بعد مدیری تصمیم گرفت در دورهمی صریح‌تر حرف خود را مطرح کند و فیلم‌نامه و دیالوگ‌های سریال هیولا نیز مراث‌خوار این رویه جدید مدیری است و به همین خاطر او به کمک پیمان قاسم‌خانی و سایر عوامل تولید این مجموعه سعی کرده‌اند بی‌پرده و تا حد توان مشکلات امروز مردم را به تصویر بکشند، اما این تصویر کشیدن همراه‌با ارزیابی و ارائه راه چاره‌ای تقریبی برای پاره‌ای از این معضلات بوده است؟ تا به اینجای کار (تا پایان قسمت سوم) که پاسخم به این پرسش منفی است و معتقدم سریال مدیری در حد فقط به تصویر کشیدن یک سری معظلات اجتماعی در بسـ*ـتر یک سریال درام/طنز باقی مانده است. سوالی که حالا مطرح می‌شود این است که آیا هیولا به ارائه راه چاره و نسخه‌پیچی برای مخاطب عصیان‌زده خود نیازمند است؟ تقریبا می‌توان گفت خیر.




بیایید از موضوعات مطرح شده در بند بالا فاصله نگیریم، سریال هیولا تا به اینجا قهرمان قصه خود را با انواع و اقسام مشکلات عامه مردم مواجه کرده و بارها آقای شرافت را در تنگنا قرار داده تا باتوجه‌به شرایط پیش آمده، بر سر دوراهی «شرافت» یا «پول» یکی را برگزیند. این رویه به نظرم تا قسمت سوم کافی است و در صورت ادامه یافتن پرداخت سطحی به مشکلات اجتماعی عملا با یک پکیج تکراری از موضوعاتی مواجه خواهیم شد که برای مرور و دانستن آن‌ها و حتی سرگرم شدن با این مسائل نیازی به دیدن هیولا نداریم و کافی است تلفن همراه خود را به دست بگیریم، شبکه‌های اجتماعی را باز کرده و چند کانال طنز یا خبری را بالا و پایین کنیم. مثلا اگر در قسمت بعدی آقای شرافت به سراغ خرید پراید ۵۰ میلیونی برود و بعد از موسسات مالی و اعتباری، اختلاص‌گران، اعتصاب معلمان و... با همان پرداخت تکراری یک یا دو قسمت ناظر روایت بازی‌های مسخره چند وقت اخیر ایران‌خودرو و سایپا باشیم، برای من یکی چندان جالب نیست و ترجیح می‌دهم سازندگان به‌جای اینکه مدام از این شاخه به آن شاخه بپرند و فهرست‌وار مشکلاتمان را به تصویر بکشند، شخصیت‌پردازی کنند و آقای شرافت را از این بحران حفظ شرف یا هم‌رنگ شدن با اجتماع خارج کرده و به شخصیت‌های فرعی در بسـ*ـتر اتفاقات فعلی بیشتر بپردازند.

خلاصه داستان سریال هیولا ما را به یاد مجموعه تلویزیونی بریکینگ بد می‌اندازد! معلم شیمی که این‌بار به‌جای دنیای مواد مخدر، خود را در میان کلاهبرداران و اختلاس‌گران جای می‌دهد
در خلاصه داستان رسمی سریال آمده است؛ هوشنگ معلم ساده و با شرافتی بوده که به زندگی خود قانع است و چشم‌داشت زیادی به مال دنیا ندارد، اما ناخواسته در مسیری قرار می‌گیرد که زندگی‌اش تغییر می‌کند و وارد جریان اختلاس و کلاهبرداری می‌شود. او به شکل غیرمنتظره‌ای صاحب مال و منال و ثروت بادآورده‌ای شده و از شخصیت قبلی خود فاصله می‌گیرد. داستان در چند دوره زمانی از قاجار تا به امروز روایت می‌شود. این قصه شما را یاد چه مجموعه تلویزیونی می‌اندازد؟ درست حدس زدید! بریکینگ بد. سریال هیولا از جهاتی از مجموعه موفق بریکینگ بد الهام گرفته است و در اینجا هم شاهد یک معلم شیمی هستیم که وارد مسیری غیرشرافت‌مندانه و خلاف آرمان‌هایش در ابتدای سریال می‌شود. انتخاب فرهاد اصلانی به‌عنوان شخصیت محوری داستان را انتخابی درست و سنجیده می‌دانم. در این سریال برخلاف آثار قبلی مدیری از آن تیم بازیگری ثابت استفاده نشده و همین موضوع برای پاره‌ای از نقش‌ها سبب شده شاهد انتخاب‌های مناسب‌تری نسبت به افراد مشابه در مجموعه‌های پیشین او باشیم. اصلانی تا به این قسمت توانسته درگیری‌های ذهنی و ساختار شخصیتی آقای شرافت را به نحو احسن در بیاورد و درکنار او شبنم مقدمی، محمد بحرانی و مهران مدیری باعث تزریق رگه‌های طنز کمیکی به این اثر شده‌اند. جدای از شخصیت‌پردازی بهتر و عمق دادن به شخصیت‌ها، سریال جدید مدیری نیازمند خلق صحنه‌های خنده‌دار بیشتری است؛ زیرا بدنه اصلی مخاطبان او پس از تهیه هیولا در آن به‌دنبال سکانس‌های مفرح بیشتری می‌گردند، چون با وجود اینکه این پرداخت اجتماعی تا به امروز توانسته همدردی مردم را برانگیزند، اما امیدوارم در قسمت‌های بعدی چاشنی طنز سریال بیشتر شود. تا قسمت سوم عملا بجز آقای شرافت سایر شخصیت‌ها در حد «تیپ‌های شخصیتی» باقی مانده‌اند و به‌عنوان مثال بیشتر از اینکه با یک نفر قابل لمس به‌عنوان مادر خانواده روبه رو باشیم، شاهد مادری هستیم (با بازی قابل قبول گوهر خیراندیش) که از هر شخصی بپرسید وضعیت زندگی یک مادر در خانه پسرش چگونه خواهد بود، صفات نقش خیراندیش را برای شما ردیف خواهد کرد و اصلا با یک شخصیت پخته که دل مخاطب را به دست بیاورد مواجه نیستیم، مسئله‌ای که برای اغلب افراد حاضر در قصه صدق می‌کند.



مجموعه نمایش خانگی هیولا به آثار موفق سیتکام غربی از جهاتی نزدیک شده است. ذات این سبک به این صورت است که مخاطب با وجود اینکه می‌داند آن‌جا خانه و زندگی واقعی که در اطرافش جریان دارد نیست، اما با شخصیت‌ها همراه می‌شود، با آن‌ها قاه قاه می‌خندد و بعد از سرخوش شدن از صحنه‌های طنز لحظه‌ای که شاهدش بوده است، به فکر فرو می‌رود و نتیجه‌گری می‌کند. به نظر شما هیولا در کدام یک از بخش‌های یک سیتکام موفق ضعف دارد؟ گمان می‌کند سریال جدید مدیری جدای از خلق مناسب جامعه امروز (تا مخاطب حس کند آن‌جا خانه و حقیقت جاری در اطرافش است)، در سایر بخش‌ها عملکرد خیلی مطلوبی نداشته است؛ زیرا وقتی طنزهای لحظه‌ای خوبی ساخته نشود، مخاطب شما از آنطور که باید نمی‌خند و زمانی‌که فیلم‌ساز بدون نوآوری خاصی (تنها با کمی تغییر در آنچه که خودمان به‌صورت روزانه شاهدش هستیم) پیامش را به تصویر می‌کشد، به فکر فرو نخواهیم رفت؛ چون پیش از این نتیجه‌هایمان را در قبال چنین مسائلی گرفته‌ایم و از تمامی ‌این موارد نتیجه می‌گیرم هیولا در تبدیل شدن به یک مجموعه کمدی/اجتماعی موفق نواقص مبرهنی دارد که بازهم امیدوارم در قسمت‌های بعدی رفع شوند. ممکن است طرفداران سریال در پاسخ به ایرادات مطرح شده در این بند بگویند، هیولا لحن «خاص» خودش را دارد. من هم با اینکه این مجموعه پیرو نگرش جدید مهران مدیری است موافقم و در بالا نیز به آن پرداختم، اما این لحن خاص باید ساختارهای خود را برای مخاطب تعریف کند که تا به امروز سازوکار هیولا در خندادن بیننده، انتقال پیام‌هایش به شکلی تاثیر گذار و خلق شخصیت‌های دوست‌داشتنی ناکام بوده است. برای اینکه بیشتر متوجه اینکه باید همواره از فیلم‌ساز مطالبه‌گر باشیم و به‌دنبال پیشرفت و تحویل گرفتن یک اثر در خور توجه بگردیم، بخشی از مصاحبه چاک لوری، یکی از دوست‌داشتنی‌ترین کمدین‌های حال حاضر هنر هفتم را در پایین می‌آورم.

اگر یک برنامه تلویزیونی بد بسازی احتمالا مخاطب دلیلی نخواهد داشت تا هفته آینده بازگردد و برنامه شما را دوباره نگاه کند. اگر به یک رستوران بروی و یک غذای بی‌کیفیت (بد یا کم کیفیت) بخوری احتمالا دیگر به آن‌جا نخواهی رفت. پس هر وعده که برای مخاطب سرو می‌کنی باید ارزش خاص خودش را داشته باشد، در غیر این صورت احتمالا بینندگان خود را از دست خواهید داد. اگر می‌خواهید بزرگ‌تر شوید هر هفته باید سطحی از کیفیت را حفظ کنید؛ زیرا در غیر این صورت محکوم به شکستی، طوری باید رفتار کرد که انگار در حال رقابت با همه دنیا هستی.

به یاد دارم چندی قبل در مجله فیلم مطلبی خواندم پیرامون اینکه فیلم‌ها و سریال‌های امروز ایران تیتراژهای ضعیفی دارند و حتی در جشنواره فجر ۹۷ این قسمت عملا به دست فراموشی سپرده شده بود! اما هیولا در این قسمت موفق بوده و شاهد تیتراژ شیک و مرتبی هستیم که با موسیقی مناسبی عجین شده است. جدیدترین سریال شبکه نمایش خانگی در اکثر بخش‌های فنی نیز عملکرد قابل دفاعی داشته و صحنه‌بندی‌های مناسب، سکانس‌های مدیریت شده (به‌عنوان مثال آن‌جا را به خاطر بیاورید که بعد از سکانس اعتصاب معلمان، به سراغ مستند انقراض گوزن‌های گران بها می‌رویم!)، فیلم‌برداری و نورپردازی خوبی را شاهد هستیم.



سریال جدید مدیری نیازمند خلق صحنه‌های خنده‌دار بیشتری است؛ زیرا بدنه اصلی مخاطبان او پس از تهیه هیولا در آن به‌دنبال سکانس‌های مفرح بیشتری می‌گردند
تا پایان قسمت سوم، هیولا را یک سریال می‌دانم که اگر تیم سازنده در قسمت‌های بعدی عمق بیشتری به شخصیت‌های اصلی و فرعی قصه خود داده باشند و جهت‌گیری مدیری و قاسم‌خانی در آنچه قصد دارند به مخاطب ارائه دهد واضح‌تر شود، شانس موفقیت دارد. تا به اینجا بعد اجتماعی اثر به کمدی آن غالب بوده، معضلات روزمره ایران امروز به‌صورت تیتروار بررسی شده‌اند و در برخی صحنه‌ها لبخند دلچسبی بر صورتمان نقش بسته است.


نقد قسمت های سریال هیولا

 
  • تشکر
Reactions: The unborn و gandom

Cinder

سرپرست بازنشسته فرهنگ و ادب
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/8/18
ارسال ها
2,010
امتیاز واکنش
7,214
امتیاز
308
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع

نقد سریال هیولا؛ قسمت چهارم


با نقد و بررسی قسمت چهارم سریال هیولا همراه زومجی باشید تا ببینیم آقای شرافت در کجای مسیر فروختن روح خود به شیطان ایستاده است.

در بررسی سه قسمت نخست سریال هیولا به این موضوع اشاره کردیم که این مجموعه از این به بعد به‌جای آوار کردن مشکلات جدید بر سر فرهاد اصلانی، نیازمند کنکاش بیشتر در زندگی شخصی و اجتماعی قهرمان خود است. خوشبختانه تیم سازنده چنین رویه‌ای را در این قسمت (و احتمالا ادامه سریال) اتخاذ کرده‌اند و در قسمت چهارم شاهد دگردیسی تدریجی آقای شرافت هستیم! این‌بار هوشنگ خیلی ساده‌تر با پایمال کردن حقوق دیگران کنار می‌آید و وقتی مادرش او را در مخمصه خرید ماشین گرفتار می‌کند، مقاومت کمتری نسبت به قبول کردن پیشنهاد مدیری و هیئت مدیره مؤسسه مالی و اعتباری از خود نشان می‌دهد.



بار کمدی سریال هیولا در این قسمت کمی بیشتر از قسمت‌های پیشین بود و احتمالا این اتفاق ناشی از پرداخت زیادتر سازندگان به خانواده شرافت و همراه کردن مخاطب با آن‌ها بوده است. یکی از بهترین بخش‌های قسمت چهارم به نظرم مربوط‌به میهمانی خانه آقای چمچاره، ببخشید مهرافزون بود! در این بخش شاهد شرح حال بخش وسیعی از خود روشنفکر متصوران هستیم، افرادی که تصور می‌کنند با استفاده از چند کلمه انگلیسی (آن هم به شکلی ناصحیح!)، دروغ‌بافی یا به رخ کشیدن دارایی‌های خود می‌توانند احترام و توجه دیگران را به دست آورند. توجه شاید، اما همان‌طور که در این قسمت دیدیم قطعا نگاه دیگران (بدنه اصلی جامعه) به این دست افراد آمیخته با احترام و تحسین نخواهد بود.



ارسطو در مورد یک اثر کمدی می‌نویسد: «کمدی تقلید و محاکاتی است از اطوار و اخلاق زشت، نه اینکه توصیف و تقلید بدترین صفات انسان باشد؛ بلکه فقط تقلید و توصیف اعمال و اطوار شرم‌آوری است که موجب ریشخند و استهزاء می‌شود. آنچه موجب ریشخند و استهزاء می‌شود امری است که در آن عیب و زشتی هست، اما آزار و گزندی از آن (عیب و زشتی) به کسی نمی‌رسد». در طنز همواره خواننده بالاتر از شخصیت‌ها قرار می‌گیرد و همین مسئله او را به چالش می‌کشد و درواقع ما را به تفکر وا می‌دارد که مرتکب اشتباهات این شخصیت‌ها (که اگر در دنیای واقعی حضور داشتند چندان با شعور و قوی نبودند) نشویم.مهران مدیری و پیمان قاسم‌خانی نیز با اشراف به وضعیت خود روشنفکرپنداران که غالبا برای به تصویر کشیدن زندگی و دارایی‌های خود در اینستاگرام زندگی می‌کنند، توانسته‌اند در چند بخش از این قسمت به خوبی تقابل افراد عادی جامعه با این قشر را به تصویر بکشند.

یکی از تلخ‌ترین سکانس‌های این قسمت بدون شک مربوط‌به بخش تجلیل از هوشمند به‌عنوان دانش‌آموز نمونه بود. پسری که به خوبی می‌دانیم تنها با تکیه بر پول پدرش و باتوجه‌به مشکلات مالی که گریبان معلمانش را گرفته، توانست نمرات مطلوبی در امتحانات کسب کند، حالا قرار است تبدیل شود به الگوی سایر دانش‌آموزان کشور! آقای شرافت در این قسمت تلاش می‌کند به خاطر جلوگیری از آسیب رسیدن به نظام آموزشی در مقابل معرفی شدن هوشمند به‌عنوان یک الگوی موفق مقاومت کند، اما وقتی شما روح خود را به شیطان فروخته باشید در چنگال او قرار دارید و به همین خاطر، معلم شیمی قصه ما با وجود میل باطنیش مجبور به سکوت و پذیرش این امر می‌شود.

در قسمت چهارم شاهد دگردیسی تدریجی آقای شرافت هستیم. این‌بار هوشنگ خیلی ساده‌تر با پایمال کردن حقوق دیگران کنار می‌آید
به نظرم یکی از مواردی که در قسمت چهارم سریال هیولا بر آن تاکید شده بود، نقش «زیاده‌خواهی» در گرفتاری انسان است. نگاهی به چند قسمت قبلی بیندازید، خانواده شرافت اینک باتوجه‌به اینکه می‌توانند ساده‌تر، اما از طریقی نادرست پول دربیاورند مدام بر میزان خواسته‌های خود می‌افزایند و معلوم نیست پس از خرید ماشین (درحالی‌که توانایی انجام چنین کاری نداشتند و برای حفظ ظاهر دست به خرید آن پراید بدون رنگ زدند!) به سراغ چه کارهای دیگری خواهند رفت که هوشنگ شرافت برای تأمین خواسته‌ها یا بهتر است بگوییم زیاده‌خواهی‌های خود و خانواده‌اش مجبور شود پا را تا پاشنه روی شرافت آبا و اجدادش فشار دهد.

مدیری در این قسمت دست از نقد کردن اجتماع بر نمی‌دارد و در قسمت‌های انتهایی قسمت چهارم به سراغ شمال رفتن‌های تهرانی‌ها (و به‌طور کلی مردم تمام کشور) می‌رود. گاهی حاضریم ساعت‌ها در ترافیک بمانیم، طبیعت را نابود کنیم و حتی به یک جای خوش آب‌وهوا هم نرسیم تا تنها خرج تصاویرمان برای اینستاگرام و فهماندن اینکه «ما داریم میریم مسافرت» به‌دنبال کنندگانمان تأمین شود.



باتوجه‌به «آنچه در قسمت آینده خواهید»، در قسمت پنجم باز هم شاهد زیاده‌خواهی‌های خانواده شرافت و عجز هوشنگ در مقابله و تقابل با آن‌ها خواهیم بود. به نظرم بیش‌ازپیش می‌بینیم همه از ابتدا هیولا نیستند و به قول ضرب‌المثل معروف «تخم مرغ دزد شتر مرغ دزد می‌شود»، یک انسان قدم به قدم در ورطه نابودی می‌افتد. آقای شرافت که طی قسمت‌های ابتدایی سریال شنیدیم برای برگزاری امتحانات دانش‌آموزانش به بهترین شکل ممکن قید دیدن تولد بچه‌هایش را زده بود، حالا قرار است تبدیل به مافیای کنکور شود و مانند اغلب موسسات آموزشی پول بی‌زبان بسیاری از خانواده‌های متوسط جامعه را بالا بکشد، افرادی که با هزاران امید برای فرزندانشان پکیج‌های آموزشی کنکور را خریداری می‌کنند.

به‌طور کلی قسمت چهارم مجموعه هیولا دقیقا همان چیزی بود که باید باشد. در این چهل دقیقه برخلاف قسمت‌های پیشین بیشتر شاهد پرداخت به خانواده شرافت و معرفی آن‌ها به بینندگان بودیم؛ البته تا به اینجای کار همان ضعف کاغذی بودن شخصیت‌ها و عدم شخصیت‌پردازی مناسب و ناتوانی سریال در پرداخت عمقی به معضلات اجتماعی پابرجاست ولی حداقل قسمت چهارم این نوید را به ما داد که سازندگان بر این مشکلات واقف‌اند و می‌توان انتظار داشت در آینده شاهد بهبود کیفی سریال هیولا باشیم.


نقد قسمت های سریال هیولا

 
  • تشکر
Reactions: The unborn و gandom

Cinder

سرپرست بازنشسته فرهنگ و ادب
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/8/18
ارسال ها
2,010
امتیاز واکنش
7,214
امتیاز
308
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع
نویسنده: محمد سعید خزایی

نقد سریال هیولا؛ قسمت پنجم


قسمت پنجم از سریال هیولا نگرش کلی‌ام نسبت به این مجموعه را تغییر داد. در ادامه با ما همراه باشید تا به بررسی آنچه در این قسمت دیدیم بپردازیم.


تا امروز یک سوم از سریال هیولا، جدیدترین ساخته مهران مدیری را دیده‌ایم (با فرض اینکه این مجموعه فصل دوم نداشته باشد) و یکی از مواردی که همیشه برایم دنبال کردن هیولا را لـ*ـذت بخش می‌کرد، تغییر تیم بازیگری ثابت مدیری و فاصله گرفتن او از سبک قصه‌گویی همیشگی‌اش بود، اما قسمت پنجم تمامی این موارد را به چالش کشید و به شخصه احساس کردم با همان فرمول قهوه تلخ و شب‌های برره با بازیگران جدیدی مواجه هستیم. این‌بارفرهاد اصلانی جایگزین سیامک انصاری شده و شخصیت‌های زن قصه نه‌تنها تاثیرگذاری پیشین خود در داستان را از دست داده‌اند، بلکه فشارهایی که با زبان و رفتار خود قهرمان قصه وارد می‌کنند بیش از اندازه تکراری و بی‌مزه به نظر می‌رسند. برای رسیدن به این نتیجه کافی است یکبار گفت‌وگوهای خانواده شرافت با هوشنگ را دوباره بررسی کنید و ببینید دیالوگ‌ها و رفتار شبنم مقدمی، گوهر خیراندیش و بچه‌های خانواده چقدر تکراری هستند و از آن بدتر نتیجه‌ای که طی این ۲۵۰ دقیقه شاهدش بوده‌ایم، همواره یکسان است!


در بررسی سه قسمت نخست هیولا به این مسئله اشاره کردیم که این ساخته مدیری یک سیتکام عالی نیست؛ زیرا وقتی طنزهای لحظه‌ای خوبی ساخته نشود، مخاطب شما آنطور که باید نمی‌خند و زمانی‌که فیلم‌ساز بدون نوآوری خاصی (تنها با کمی تغییر در آنچه که خودمان به‌صورت روزانه شاهدش هستیم) پیامش را به تصویر می‌کشد، به فکر فرو نخواهیم رفت؛ چون پیش از این نتیجه‌هایمان را در قبال چنین مسائلی گرفته‌ایم و از تمامی ‌این موارد نتیجه می‌گیرم هیولا در تبدیل شدن به یک مجموعه کمدی/اجتماعی موفق نواقص مبرهنی دارد که امیدوار بودم طی قسمت‌های بعدی این مشکلات مرتفع شود، اما تا به امروز چنین نشده است و هیولا در قسمت پنجم اصلا شبیه سیتکام‌های قابل قبول عمل نمی‌کند. عملا ما با یک مجموعه نمایش خانگی مواجه‌ایم که قصد دارد معضلات اجتماعی را برایمان ردیف کند و بدون پرداختی قابل دفاع و در عین حال خنده‌دار (زیرا سبک سریال کمدی است!)، مدام از موضوعی به موضوع دیگر پل می‌زند و شخصیت‌هایش بجز هوشنگ شرافت، اغلب در حد تیپ شخصیتی یا حتی کمتر از آن باقی می‌مانند.



هیولا در قسمت پنجم اصلا شبیه سیتکام‌های قابل قبول عمل نمی‌کند. عملا ما با یک سریال مواجه‌ایم که قصد دارد معضلات اجتماعی را برایمان ردیف کند و بدون پرداختی مناسب و خنده‌دار، مدام از موضوعی به موضوع دیگر پل می‌زند
فعلا بگذارید نقد سریال هیولا و قسمت پنجم را بگذاریم کنار و بررسی این موضوع بپردازیم که مهران مدیری قصد دارد چه چیزی را به تصویر بکشد؟ تا اینجای کار مشخص است که هیولا سعی دارد بیش از یک اثر مفرح و کمدی باشد و در همین راستا هم تلاش‌هایی می‌کند، اما این دست و پا زدن‌ها کافی است؟ به نظرم نه! چرا از لفظ «دست و پا زدن» استفاده می‌کنم؟ به این خاطر که براساس حرف‌های خانوم زحمت‌کش در سریال هم موضوعات «گریه‌آور» برای جامعه امروز ما جذاب بوده و باب میل عامه مردم است، قاسم‌خانی و مدیری هم با آگاهی از این مسئله قصه یک سریال پانزده قسمتی را نوشته‌اند که به نظرم آرام آرام سبب تکراری شدن هیولا می‌شود. در بررسی قسمت سوم گفتیم ردیف کردن مشکلات جامعه بدون پرداخت سبب نمی‌شود یک سریال دوست‌داشتنی شود، اما انتخاب درست مسائل اجتماعی و واکاوی صحیح آن‌ها سبب پدید آمدن یک مجموعه دوست‌داشتنی و قابل ستایش می‌شود که تیم سازنده هیولا تا قسمت پنجم اصلا اینطوری نکرده‌اند و همواره هوشنگ با مدیری تنها می‌شود، یک پیشنهاد بی‌شرفانه دریافت می‌کند، بعد از درمیان گذاشتن مسئله با خانواده‌اش از جانب آن‌ها تحت فشار قرار می‌گیرد و درنهایت امر با رد کردن چند پیرزن از خیابان یا صدقه دادن وجدان آسوده‌ای برای خود می‌خرد و دراین‌میان شخصیت مدیری چقدر شبیه به بلوتوث از قهوه تلخ، اصلانی شبیه به مستشار یا حتی کیانوش به ترتیب از قهوه تلخ و شب‌های ببره است و متاسفانه اوضاع در مورد شخصیت‌های فرعی و زن قصه بدتر می‌شود و انگار یک ربات دیالوگ‌های مربوط‌به آن‌ها نوشته است، تا حد ممکن تک بعدی و تکراری که رفته رفته بی‌مزه شده‌اند.



در ابتدای این قسمت هوشنگ شرافت به‌نوعی با مدیری همکاری می‌کند تا شرکت بتواند با قیمت مناسب‌تری علوفه مورد نیاز خود را تأمین کند و از اینجا می‌فهمیم درگردیسی شخصیتی او در حال انجام است، اما دقیق سکانس‌های ابتدایی کار را خیلی نمی‌فهمم، یک سوم از سریال گذشت اما شرافت نفهمید همواره در مقابل وسوسه‌های مالی وا می‌دهد؟ موضوعی که ما و مدیری به خوبی از آن واقفیم!

در قسمت پنجم ابعاد تازه‌ای از کلاهبرداری‌ها، دزدی‌ها و و سازماندهی اعضای هیئت مدیره مؤسسه خاف را شاهد هستیم
در قسمت پنجم شاهد ابعاد گسترده‌ای از فعالیت‌های غیراخلاقی که مدیران مؤسسه مالی و اعتباری خاف آن را رهبری می‌کنند هستیم. به درستی می‌بینیم که یک هیولا حتی به اموال یتیمان و افراد نیازمند پوشش‌های امدادی نیز رحم نمی‌کند و تیم دزدان سریال هیولا از هر ابزاری برای دور زدن تحریم‌ها و کلاه‌گذاشتن بر سر مردم استفاده می‌کنند. همچنین به موضوعاتی همچون ژن خوب، بی‌لیاقتی برخی از مسئولان به این خاطر که توسط پدرانشان در پست‌های مختلف قرار گرفته‌اند نیز هستیم که نکات تازه یا جذابی برای این سریال که رویکردی اجتماعی دارد به شمار نمی‌رود.

این قسمت هم مانند قسمت قبلی قدم خاصی برای پیشبرد کلی داستان بر نمی‌دارد و تنها در آنچه در آینده خواهیم دید، شاهد تعامل بیشتر هوشنگ شرافت با هیئت مدیره مؤسسه خاف هستیم، اشخاصی که شخصیت اصلی شاید در ابتدای سریال در مقابل آن‌ها قرار می‌گرفت، اما امروز تبدیل به دوستانی برای آن‌ها شده است و قصد دارد با ساخت چند تبلیغ تلویزیونی در ازای دریافت مقداری پول با مافیای کنکور هم‌سفره شود. امیدوارم هرچه زودتر هیولا به آن نقطه اوج و پختگی که انتظار داریم برسد، یعنی جایی که شخصیت‌هایی قابل لمس دارد، تنها مشکلات اجتماعی را به تصویر نمی‌کشد؛ بلکه در بسـ*ـتر داستان و اتفاقات آن به واکاوی موضوع می‌پردازد و موقیت‌های خنده‌دار نیز در این سریال بیش از این خواهند شد، چون بدون این موارد هیولا در حد یک مجموعه تقریبا کمدی که برخی موضوعات اجتماعی را از زبان کارگردانش به مخاطب رائه می‌کند فراتر نمی‌رود.


نقد قسمت های سریال هیولا

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: The unborn و gandom

Cinder

سرپرست بازنشسته فرهنگ و ادب
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/8/18
ارسال ها
2,010
امتیاز واکنش
7,214
امتیاز
308
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع

نقد سریال هیولا؛ قسمت ششم


قسمت ششم سریال هیولا به‌نوعی ثابت کرد مهران مدیری قصد ایجاد تغییر در رویه کلی کار خود و تبدیل کردن هیولا به فراتر از یک سریال نیمه خنده‌دار و اجتماعی ندارد. در ادامه با نقد سریال هیولا با ما همراه باشید.


شروع هیولا حداقل به من نوید یک سریال طنز دوست‌داشتنی و ممتاز در شبکه نمایش خانگی را داد، اما هرچه که جلوتر رفتیم پس از چند قسمت که کماکان امیدوار بودیم هیولا ما را به خواسته‌هایمان برساند، دچار ناامیدی شدیم و به نظرم پس از قسمت ششم می‌توان گفت نباید از هیولا انتظار خاصی داشت؛ زیرا تیم سازنده قصد دارند در همین حد ظاهر شوند، کمی خنده‌دار، تا حدودی شعارزده و سراسر پیام‌های اجتماعی سطحی که گاهی همانند وصله‌های نافرمی برای سریال به نظر می‌رسند.

انتظار داشتیم هیولا با تیم بازیگری خوب و توانمندی که دارد فراتر از این‌ها ظاهر شود. هفته قبل در بررسی قسمت چهارم اشاره کردم کهمدیری در سریال هیولا سعی داشته آنچه خودش دوست دارد را به بازیگران و قصه دیکته کند. اصغر فرهادی در مصاحبه‌ای می‌گوید هیچ‌گاه به‌دنبال این نبوده است که فرم مد نظر خود را به اثر «تحمیل» کند و مهران مدیری به نظرم کاملا در مقابل این نوع دیدگاه قرار گرفته است. قطعا یک فیلم‌ساز امضای خود را در تمامی آثارش به جا خواهد گذاشت و دوست‌دارانش اگر نداند خالق اثر کیست، با چند دقیقه دیدن فیلم یا سریال احتمالا متوجه حضور آن کارگردان یا نویسنده در این اثر خواهند شد، اما مسئله مدیری در هیولا بسیار متفاوت است؛ زیرا او بازیگرانش را محدود کرده، از توانمندی‌هایشان چشم‌پوشی کرده و گاهی آن‌ها را تضعیف کرده تا به آنچه او دوست دارد تبدیل شوند. ساختار کلی اثر بسیار شبیه به مجموعه‌های پیشین اوست، همان سکانس‌های دورهم نشستن خانوم‌ها و آقایان در این قسمت را در ذهنتان مرور کنید، در کدام ساخته مدیری شاهد چنین جمع‌ها و دیالوگ‌های مشابه‌ای نبوده‌ایم؟ می‌توانم بگویم تقریبا در تمامی سریال‌هایش شخصیت‌ها، موقعیت‌های خنده‌آور و تم کلی یکسانی دارد که سبب می‌شود مخاطب آنطور که باید از دیدن هیولا لـ*ـذت نبرد. البته اینطور از این جملات برداشت نکنید که هیولا به اندازه شب‌های برره یا قهوه تلخ خوب است و تنها این تشابهات باعث شده این مجموعه نمایش خانگی در گام‌های ابتدایی سبک خود لنگ بزند، نه اصلا. هیولا فیلم‌نامه خوبی ندارد و اساسا شخصیت‌پردازی برای نویسندگان تعریف نشده است! شخصیت فرهاد اصلانی کی قرار است به آن نفری که باید تبدیل شود؟ یا پروسه تغییر و دگرگونی درونی او بیش از اندازه احمقانه و طولانی نشده است؟ هفته آینده سریال به نیمه می‌رسد و هوشنگ شرافت ما بدجور گیج می‌زند. بحث از تکرار و گیج زدن شد، بد نیست به کار شدیدا تکراری با دوربین تیم فیلم‌برداری نیز اشاره کنیم. شاید در چند قسمت ابتدایی خیلی مشخص نباشد، اما نماهای بسته و سبک صحنه‌بندی کار کاملا تکراری هستند و دکوپاژ یا برش فنی سریال هیولا هم چیز خاصی برای ارائه ندارد.



هیولا فیلم‌نامه خوبی ندارد و اساسا شخصیت‌پردازی برای نویسندگان تعریف نشده است! فرهاد اصلانی کی قرار است به آن نفری که باید تبدیل شود؟ یا پروسه دگردیسی او بیش از اندازه طولانی نشده است؟ هفته آینده سریال به نیمه می‌رسد و هوشنگ شرافت ما بدجور گیج می‌زند
تصویر بالا که مربوط‌به آخرین نمای قسمت ششم سریال هیولا است، مثل اینکه قرار است مخاطب را به فکر عمیقی فرو ببرد و با خود بگوییم: «آه ای معلمان زحمت‌کش، آه ای جامعه عصیان زده، چه سریال زیبا و تاثیرگذاری»، درست است، نه؟ اما هرگز چنین نمی‌شود؛ چون برای چنین تاثیری خصوصا روی مخاطب جدی سریال‌ها باید قصه درستی داشته باشید و همانند اغلب درام‌های دوست‌داشتنی و ماندگار تاریخ، با خلق یک اکوسیستم پویا به مخاطب خود فرصت دهید در دنیای سریالتان زندگی کند، با شخصیت‌هایتان همراه شود و با درد و رنج‌های آن‌ها بشکند، اما هیولا چنین کاری با ما کرد؟ قطعا نه! چون شخصیت‌های از «آدم پولدار لعنتی»، «مال مردم‌خورها»، «مادر شوهر»، «معلم مهربان» و... فراتر نمی‌روند تا آن‌ها را عمقی بفهمیم و متوجه دغدغه‌هایشان باشیم.

برخی از بینندگان سریال طی هفته‌های گذشته بارها به این موضوع اشاره کرده‌اند که هیولا ساخته شده تا هر هفته دقایقی ما را از مشغله‌های زندگی جدا کند و کمی بخنداندمان. مشکلم با این مسئله این است که هیولا اصلا چنین هدفی ندارد و این نوع برخورد با جدیدترین ساخته مهران مدیری کاملا اشتباه است؛ زیرا کسی کتمان‌گر این حقیقت مبرهن که پاره‌ای از مجموعه‌های تلویزیونی دقیقا با این هدف ساخته می‌شوند نیست، بلکه مشکل آنجاست که هیولا به طرز اشتباهی روی معظلات اجتماعی تاکید می‌کند و نه‌تنها قصد ندارد سرخوشمان کند، بلکه به‌دنبال این می‌گردد که تلنگری به مخاطب بزند و یک تغییر مثبت اجتماعی ایجاد کند که در بالا هم اشاره کردم برای انجام چنین کارهایی بیش از اندازه ضعیف و ناتوان به نظر می‌رسد.



سکانس افتتاحیه قسمت ششم با وجود اینکه با بازی خوب فرهاد اصلانی همراه شده بود و حرف‌ها و اتفاقات جالبی را در این بخش شاهد هستیم، اما به نظرم کمی دیر در سریال آورده شده است؛ زیرا نهایتا در قسمت چهارم باید شاهد چنین رفتاری از هوشنگ شرافت می‌بودیم و حالا در تقریبا نیمه راه جای این رفتارها نیست، مگر اینکه تیم سازنده قصد داشته باشند تا انتها با همین روند حرکت کنند و برخلاف آنچه سریال ادعا می‌کند خیلی عمیق و مهم نشوند.

هیولا به طرز اشتباهی روی معظلات اجتماعی دست می‌گذارد و به‌دنبال این می‌گردد که تلنگری به مخاطب بزند و یک تغییر مثبت اجتماعی ایجاد کند، اما برای انجام چنین کارهایی بیش از اندازه ضعیف و ناتوان به نظر می‌رسد
در ادامه قسمت ششم بازهم سری به هیئت مدیره‌های تکراری با ترکیب‌های عجیب می‌زنیم که چیز جدیدی نیست و از قسمت دوم به بعد تقریبا چنین سکانس‌هایی را شاهد بوده‌ایم و سپس می‌رسیم به بخش میهمانی که بدنه اصلی این قسمت را تشکیل می‌دهد. در این بخش هم چه می‌بینیم؟ تاکید مدیری بر زندگی پرزرق و برق طبقه اختلاس‌گر و پودار جامعه، تاثیرات فضای مجازی بر زندگی و تفاوت غذا خوردن و آرایشگاه رفتن ما آدم‌های معمولی با آدم پولدارها را شاهد هستیم که حقیقا حرف خاصی ندارند و چیز خاصی برای نوشتن در مورد آن‌ها ندارم.

در جمع‌بندی بررسی قسمت ششم واقعا نمی‌دانم باید همچنان از امیدواری برای بهبود رویه کلی سریال حرف بزنم یا براساس آنچه که دیدم از هیولا قطع امید کنیم! ناامیدی از این جهت که سریال مدیری قصد دارد یک سری حرف‌ها و پیام‌های اجتماعی را به زبان بیاورد، اما لکنت عجیبی دارد و همین باعث می‌شود کار تاحد قابل‌توجه‌ای تکراری و خسته‌کننده به نظر برسد. به‌طور کلی اگر تا امروز هیولا را دیده‌اید به نظرم یک یا دو قسمت دیگر هم به این مجموعه فرصت بدهید و بعد از آن در مورد ادامه دادن به تماشای سریال تصمیم بگیرید، شاید فرجی شد!


نقد قسمت های سریال هیولا

 
  • تشکر
Reactions: The unborn و gandom

Cinder

سرپرست بازنشسته فرهنگ و ادب
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/8/18
ارسال ها
2,010
امتیاز واکنش
7,214
امتیاز
308
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع

نقد سریال هیولا؛ قسمت هفتم


قسمت هفتم سریال هیولا نسبت به آنچه در هفته گذشته دیدیم مفرح‌تر است، اما همان‌طور که پیش از این گفتیم هیولای مهران مدیری در مجموع قصد بهتر شدن ندارد. در ادامه با نقد سریال هیولا همراه زومجی باشید.


این قسمت از سریال هیولا هم دنباله‌رو چند قسمت پیشین است و بر به تصویر کشیدن اختلاف طبقاتی، فساد اخلاقی جاری در جامعه و وضعیت مافیای کنکور تمرکز دارد. سکانس آغازین قسمت هفتم به فروش شرافت هوشنگ شرافت می‌پردازد که همانند قسمت‌های قبلی او در مقابل پیشنهاد وسوسه کننده مهران مدیری کم می‌آورد و روح خود را به شیطان می‌فروشد با این تفاوت که این‌بار نه خاطر تأمین داروی مادرش یا نیازهای اولیه زندگی، بلکه برای تأمین زیاده‌خواهی‌های خود و خانواده‌اش، برای خرید یک ویلای مشرف بر جنگل!



از حرف‌های بالا اینطور نتیجه نگیرید که قوس شخصیت‌پردازی هوشنگ در این قسمت بهتر می‌شود، نه اصلا. اینجا هم معلم سابقا باشرافت قصه ما کمی مقاومت می‌کند، خانواده‌اش از او خواسته‌هایی را مطالبه می‌کنند و او با یکسری دیالوگ تکراری پیشنهاد غیرشرافتمندانه مهران مدیری را می‌پذیرد! وقت شما را دیگر با اینکه چرا تیم نویسندگی داستان اینقدر خلاقیت ندارند که به موقعیت‌هایی که هوشنگ مجبور می‌شود شرافت خود را بفروشد کمی تنوع بدهد نمی‌گیرم.

بعد از ماجرای مؤسسه کمک آموزشی و کنار آمدن هوشنگ با مافیای کنکور، می‌رسیم به یکی از بی‌ربط‌ترین و نامربوط‌ترین سکانس‌های کل سریال تا به امروز. کاری ندارم که سکانس فروش ماشین توسط آقای مهرافزون تا چه اندازه خنده‌دار بود، اما واقعا این بخش چه ربطی به داستان این قسمت داشت؟ به نظرم تنها مدیری این تیکه را در قسمت هفتم به زور گنجانده بود تا بازهم دو رویی مردم و رنگ عوض کردن آن‌ها را به تصویر بکشد و مدت زمان این قسمت را هم کمی افزایش دهد!

شاید ماجرای گلدان هوشمند یکی از معدود بخش‌های چند قسمت اخیر سریال بود که توانست فارغ از رویه همیشگی مدیری، دقایق مفرحی را برای بینندگان رقم بزند! در ادامه نیز قسمت هفتم خیلی به روایت هفته قبل هیولا نزدیک می‌شود، نماهایی بسته و نیمه بسته که در آن شاهد دور هم نشستن چند شخصیت (خصوصا خانوم‌ها) هستیم که باهم کل‌کل می‌کنند و سعی دارند مخاطب را بخندانند که در بعضی دقایق هم موفق به انجام این کار می‌شوند. همانند سکانس‌های مشابه، در این قسمت هم تمرکز اصلی گفت‌وگوهای شخصیت‌ها پیرامون اختلاف طبقاتی و تفاوت دیدگاه‌های مردم پولدار و متوسط جامعه به زندگی است. به‌عنوان مثال وقتی حرف از یک سفر خارجی به میان می‌آید شیلا خدادادحرف‌هایی میزند که برای شخصیت شبنم مقدمی قابل درک نیست و زمانی‌که مقدمی از دغدغه‌ها و آرزوهایش حرف می‌زند، همسران اعضای هیئت مدیره با تعجبی خاص به او گوش می‌دهند.



سکانس آغازین قسمت هفتم به فروش شرافت هوشنگ شرافت می‌پردازد که همانند قسمت‌های قبلی او در مقابل پیشنهاد وسوسه کننده مهران مدیری کم می‌آورد و روح خود را به شیطان می‌فروشد
این قسمت شاید تلنگر خوبی برای بسیاری از خانواده‌های ایرانی بود که به هر دری میزنند تا فرزندشان را مجبور به تحصیل در رشته تجربی و دکتر شدن بکنند. مافیای کنکور طی سال‌های اخیر با افزایش فشار روانی بر دانش‌آموزان و ابداع روش‌های عجیب ولی بسیار کارآمد برای فریب دادن خانواده‌ها و بالا کشیدن پول بی‌زبان آن‌ها توانسته‌اند به خوبی به اهدافشان برسند و به قولی راه صد ساله را یک شبه طی کنند. در این بین کلی استعداد، عمر و پول تلف می‌شود که قطعا برای آن‌ها مهم نیست، اما شاید بد نباشد خانواده‌ها کمی به خواسته‌های فرزندانشان بهای بیشتری بدهند، مثل پسری که در این قسمت می‌گوید دوست دارد خواننده شود، اما چند ثانیه بعد مجبور است بگوید، «می‌خوام دکتر بشم»!

اتاق‌های آبی، سبز و قرمز هم تمثیلی از سختگیری بی‌جهت برخی معلمان و موسسات بر دانش‌آموزان کنکوری بیچاره بود که جالب از آب درآمده بودند، اما متاسفانه هیولا خیلی تکراری است و مدام خود را تکرار می‌کند! قسمت‌های قبل به چندین اتاق مختلف و هیئت مدیره تکراری سر زدیم، حالا نوبت به بخش‌های مکاشف رسیده است! کلا سریال هیولا قصد ندارد فضاهایی جدید و تازه را برای مخاطب خلق کند، بلکه در همان سه قسمت نخست یکسری شخصیت و موقعیت خلق کرد، و حالا همچون ترکیب هیئت مدیره‌ها در قسمت ششم، مدام با یکسری دیالوگ تکراری در یک فرمت یکسان سعی در خندان مخاطب دارند که اغلب ناکام می‌مانند.



در بخش پایانی قسمت هفتم هم باری دیگر یکی از آن سکانس‌های عجیب در پروسه ساخت یک هیولا از شخصیت فرهاد اصلانی در سریال را شاهد بودیم
در بخش پایانی قسمت هفتم هم باری دیگر یکی از آن سکانس‌های عجیب در پروسه ساخت یک هیولا از شخصیت فرهاد اصلانی در سریال را شاهد بودیم، آقای شرافت دوباره بغض می‌کند، مثل یک کودک فریب می‌خورد و تن به تبلیغات مؤسسه مکاشف می‌دهد. امیدوارم با اینکه وارد نیمه دوم سریال می‌شویم تکلیف شخصیت‌ها با خودشان مشخص شود و این مقدمه طولانی و ملال‌آور برای اینکه بفهمیم همه دزدان و اختلاص‌گران و هیولاهای اجتماع از ابتدا چنین نبوده‌اند خاتمه پیدا کند.

در آنچه در قسمت آینده خواهیم دید اتفاقات جذابی را شاهد بودیم. به نظر می‌رسد مدیری و تیم همراهش قصد دارند کمی هوشنگ شرافت را به بازی بگیرند و با سوء استفاده از او به اهدافشان نزدیک‌تر شوند. از سویی دیگر گوهر خیراندیش با پیرمردی که در میهمانی قسمت ششم دیدیم، دیدار خواهد کرد و امیدوارم این ملاقات به خلق چند موقعیت خنده‌دار جدید در فضای تکراری سریال منجر شود.


نقد قسمت های سریال هیولا

 
  • تشکر
Reactions: The unborn و gandom

Cinder

سرپرست بازنشسته فرهنگ و ادب
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/8/18
ارسال ها
2,010
امتیاز واکنش
7,214
امتیاز
308
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع

نقد سریال هیولا؛ قسمت هشتم


به هشتمین ایستگاه از روایت‌های هیولا رسیدیم تا بالاخره نظاره‌گر بیدار شدن روی شیطانی هوشنگ شرافت و غلبه آن بر انسانیت و شرف او باشیم. در ادامه با نقد سریال هیولا همراه زومجی باشید.


همان‌طور که در انتهای بررسی قسمت هفتم پیش‌بینی کرده بودیم این هفته نویسندگان داستان و مهران مدیری سعی کردند هوشنگ شرافت را قربانی کنند تا به خوبی ببینیم رقصیدن با گرگ‌ها هزینه دارد! هوشنگ همچنان گیج می‌زند و بخشی از سادگی او که اجازه بدهید از آن با لفظ «حماقت» یاد کنم، توی ذوقم زد، اما وقتی به سکانس تحصن فرهنگیان مال‌باخته در مقابل مؤسسه خاف و نوع برخورد شرافت رسیدیم کمی خیالم راحت راشد که خیلی دیر، ولی درنهایت امر پس از آن سکانس خرید علوفه باری دیگر به ما نشان دادند یک هیولا در حال شکل‌گیری است. هیولایی که ممکن است در درون همه ما خوابیده باشد و در فرصت مناسب احتمالا بیدار شود و خرخره ما را بچسبد که شرافت کیلویی چند، پول را بچسب!


بیایید در بررسی آنچه مدیری قصد دارد از به تصویر کشیدن هوشنگ شرافت پیش روی مخاطبش بگذارد گریزی بزنیم به نقد «حسین لامعی» از این سریال. لامعی در بررسی خود هیولا را اینگونه می‌خواند: «افشاگر‌، باهوش، پیشرو، مهاجم و رادیکال». آیا واقعا اینطور است؟ هرگز چنین فکر نمی‌کنم! کجای این هیولا پیشرو است؟ برای اینکه مطمئن شوم معنی کلمه «پیشرو» را می‌دانم در فرهنگ لغت آن را جست‌وجو کردم و رسیدم به «که نخست رفتن گیرد و که قبل از دیگران رود»، شما بگویید آیا هیولا از مخاطب خود جلوتر است یا اینکه ماه‌ها قبل از ما به بیان موضوعاتی می‌پردازد که حتی بهتر از مدیری بر آن واقفیم؟ به شخصه مشکلی با بیان موضوعات اجتماعی ندارم، اما اینجا تیم نویسندگی داستان پشت این جمله که مسئولیت فیلم‌ساز پیدا کردن مشکلات و به تصویر کشیدن آن‌هاست نه درمانگری خیلی قایم می‌شود که اصلا قابل قبول نیست. در هیولا پیرامون مصائب اجتماعی بیشتر با یک بررسی تیتروار مواجه بودیم که در نقد قسمت‌های پیشین به‌طور مفصل و به کرات به شرح این موضوع پرداخته‌ام.

برخی از هواداران مدیری حتی برای تمجید از این مجموعه از الفاظی همچون «شاهکار» یا «بهترین سریال کمدی/اجتماعی» استفاده می‌کنند که به نظرم کم لطفی در حق چند سریال دوست‌داشتنی دیگر و حتی همین صفت‌ها است؛ زیرا هیولا اگر واقع‌نگر باشیم هرگز چنین جایگاهی ندارد. سریال هرگز از نظر داستانی غافلگیری برای مخاطب ندارد و تقریبا هیچ‌گاه تا به اینجای کار از بیننده جلوتر نبوده و همواره می‌دانیم در انتهای هر قسمت ممکن است چه اتفاقاتی رخ بدهد.



برخی از هواداران مدیری حتی برای تمجید از این مجموعه از الفاظی همچون «شاهکار» یا «بهترین سریال کمدی/اجتماعی» استفاده می‌کنند که به نظرم کم لطفی در حق چند سریال دوست‌داشتنی دیگر و حتی همین صفت‌هاست؛ زیرا هیولا اگر واقع‌نگر باشیم هرگز چنین جایگاهی ندارد
یکی از قسمت‌های جالب این قسمت مربوط‌به غذا خوردن مدیری و همسرش، به همراه هوشنگ و هاله بود. بخش دستشویی رفتن شخصیت‌ها خیلی جالب تفاوت سبک زندگی و خواستگاه اجتماعی دو خانواده را به تصویر کشید. یکی خیلی راحت غذا سفارش می‌دهد و در آن رستوران گران‌قیمت با امکانات رفاهی مطلوب کاملا احساس راحتی می‌کند، و دیگری حتی بلد نیست چگونه از امکانات اولیه آن‌جا استفاده کند! که تیم سازنده همین موضوع را در بخش بعدی یعنی ویژگی‌های ماشین کامروا و عدم آشنایی خانواده شرافت با آن‌ها ادامه می‌دهند.

بعد از این بخش می‌رسیم به کلاشی و کلاهبرداری‌های برخی موسسات کنکوری که به هر روشی متوسل می‌شوند تا جیب دانش‌آموزان را خالی کنند، از استخدام خانوم‌های خوش سیما و خوش صدا برای فروش بیشتر گرفته، تا تکه‌تکه کردن کتاب‌های کمک آموزشی برای پیچیده نشان دادن مباحث کنکوری و ایجاد این احساس نیاز در داوطلب که باید تمامی آن کتاب‌ها را تهیه کند.

بالاخره در قسمت هشتم سکانسی را دیدیم که چند قسمت قبل انتظار آن را می‌کشیدم. فرهاد اصلانی نزد معلمان عصیان‌زده با عصبانیت از دفاع از حقوق آن‌ها سخن می‌گوید و وقتی به داخل مؤسسه می‌رود، شروع می‌کند به سلام و احوال پرسی با هیئت مدیره، اما این‌بار خبری از عذاب وجدان نیست! و میخ نهایی بر طابوت شرف معلم سابقا شریف سریال هیولا با پذیرفتن پیشنهاد مدیریت آن شرکت مثلا حامی محیط زیست زده می‌شود.



بالاخره در قسمت هشتم سکانسی را دیدیم که چند قسمت قبل انتظار آن را می‌کشیدم. هوشنگ شرافت نزد معلمان عصیان‌زده با عصبانیت از دفاع از حقوق آن‌ها سخن می‌گوید و وقتی به داخل مؤسسه می‌رود، گپ‌وگفت دوستانه‌ای را هیئت مدیره شروع می‌کند
هوشنگ در این قسمت آن احساس گنـ*ـاه سابق را ندارد و با علم بر اینکه کارش ممکن است با شرافت خانوادگیشان در تضاد باشد، اما به خاطر پول دست به هر کاری می‌زند و او هم مانند والتر وایت دوست‌داشتنی بالاخره شروع می‌کند به غرق شدن در فساد و پول، اما این کجا و آن کجا! همچنین هیئت مدیره خاف همان‌طور که در انتهای بررسی قسمت قبل پیش‌بینی کردیم با قربانی کردن هوشنگ باری دیگر در سایه به فعالیت‌های نامعقول خود ادامه می‌دهند.

در آنچه در قسمت آینده خواهیم دید هم شاهد بودیم که به واسطه پست مدیرتی، آقای شرافت کمی تحت تاثیر قرار گرفته و احتمالا با خرید چند وسیله جدید قرار است حسابی تعجب مهرافزون را برانگیزد! همچنین او بیشتر در منجلاب سمت جدیدش گرفتار می‌شود و از سویی دیگر در قسمت نهم هم نظاره‌گر آن جمع‌های زنانه با نماهای بسته که کلی دیالوگ تکراری در آن رد و بدل می‌شود خواهیم بود.


نقد قسمت های سریال هیولا

 
  • تشکر
Reactions: The unborn و gandom

Cinder

سرپرست بازنشسته فرهنگ و ادب
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/8/18
ارسال ها
2,010
امتیاز واکنش
7,214
امتیاز
308
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع

نقد سریال هیولا؛ قسمت نهم


در قسمت نهم با ترکیبی از حماقت و از دست دادن شرافت در خانواده شرافت همراه بودیم که لحظات جالبی را رقم زدند. در ادامه با نقد سریال هیولا همراه زومجی باشید.


در بررسی قسمت سریال هیولا قبلی گفتیم که به نظر می‌رسد هوشنگ شرافت خیلی دیر و با لکنت، اما بالاخره قدم در راه تبدیل شدن به یک هیولا برداشت و احتمالا در نیمه دوم سریال با کشمکش‌های درونی او پیرامون حفظ شرافتش مواجه نخواهیم بود که قسمت نهم مهر تاییدی بر این ادعا زد. قسمت نهم با خرید تلویزیون توسط هوشنگ و حسادت مهرافزون آغاز می‌شود. این بار معلم شیمی قصه ما بدون هیچ نگرانی و دغدغه وجدانی با پول باد آورده‌ای که معلوم نیست به خاطر چه فعالیتی دریافت کرده و پاک نبودن آن را هم خودش می‌داند و هم ما، یک تلویزیون بزرگ و فوق‌هوشمند می‌خرد که حتی صاحب خانه‌اش را به چالش می‌کشد! اما فراموش نکنید که مسئله چراغ خاموش شرط اصلی کامروا بود و در نتیجه هم شهره و هم هوشنگ به هنگام مواجهه با مهرافزون و کنکاش او در مسائل مالی خانواده شرافت تلاش می‌کنند همه چیز را عادی جلوه دهند و نگذارند او متوجه پول‌های باد آورده به واسطه فعالیت‌های جدید هوشنگ شود.


بعد از چند قسمت (پس از ماجرای سفر، بعد از خرید ماشین در قسمت چهارم) باری دیگر سری به شمال می‌زنیم، اما این بار خانواده شرافت قرار نیست در ترافیک گرفتار شوند؛ بلکه در قسمت نهم به ویلای ساخته نشده آن‌ها می‌رویم و حرف‌هایی را از نگهبان می‌شنویم که به شخصه نفهمیدم چرا سعی در ترساندن این خانواده داشت. دختر کوچک خانواده در سکانس دور آتش نشستن باری دیگر همان حرف‌های تکراریش را بیان می‌کند، ولی همانطور که مادرش (شبنم مقدمی) هم می‌گوید مخاطبش را از پدربزرگ به پدر خود تغییر می‌دهد و سعی دارد کمی با وجدان هوشنگ بازی کند، اما همانطور که در بالا ذکر کردیم به نظر این حرف‌ها بر فرهاد اصلانی تاثیری ندارد و او بر تصمیم خود برای از دست دادن شرافتش استوار است. در راه بازگشت از شمال یک سکانس در مورد تجمع و اعتراض مردم در مورد جنگل‌خواری و نابود کردن منابع زیست محیطی توسط افراد و موسسات مجاز و غیرمجاز داریم که در اینجا هم تیم نویسندگی قصد دارد کمی شرافت شخصیت اصلی قصه را به چالش بکشد، اما هوشنگ خودش را گول می‌زند یا هنوز فکر می‌کند که کار درست را انجام می‌دهد و ساخت یک ویلا در آن منطقه جنگل‌خواری نیست!



دختر کوچک خانواده در سکانس دور آتش نشستن باری دیگر همان حرف‌های تکراری خود را بیان می‌کند، ولی همانطور که مادرش هم می‌گوید مخاطبش را از پدربزرگ به پدر خود تغییر می‌دهد و سعی دارد کمی با وجدان هوشنگ بازی کند
بعد می‌رسیم به قسمت معارفه مدیرعامل جدید به کارکنان شرکت حمایت از جنگل‌ها و حالت‌های چهره هوشنگ برای سخنرانی که جالب بود. این شرکت تنها دو کارمند دارد که همانند شهره و هوشنگ، ما هم شوکه می‌شویم و بهتر متوجه می‌شویم که تمام این ماجراها تنها یک بازی کثیف برای غرق کردن معلم سابقا شریف ما در منجلاب کارهای کثیف اعضای هیئت مدیره موسسه خاف است. در ادامه نوبت به پارکینگ شرکت حمایت از جنگل‌ها رسید که در این بخش باری دیگر مدیری اختلاف نگاه و طبقه شرافت و کامران را به تصویر می‌کشد، اما خیلی طول نکشید و چند دقیقه بعد در «آنچه در قسمت آینده خواهید دید» می‌بینیم که شاسی بلند سواری حسابی به هوشنگ و خانواده‌اش مزه کرده است.

تکرار و تمرکز بیش از اندازه بر نماهای بسته و نیمه بسته در سریال هیولا گاهی اعصابمان را خرد می‌کند، ولی به نظرم از آن بدتر سکانس‌های مربوط به دورهمی خانوم‌های متفرعن قصه است که از دو دهه قبل تقریبا با همین ساختار در آثار مهران مدیری حضور دارند! یعنی چند زن دور هم جمع می‌شوند، عده‌ای از آن‌ها نقشه شومی برای یک یا چند شخصیت در سر دارند و طی دیالوگ‌هایی که رد و بدل می‌شود خیلی آرام به مخاطب می‌فهمانند که چگونه در تلاش هستند تا آن شخصیت‌ها را گول بزنند، یعنی همان بلایی که این قسمت بر سر شهره آوردند. طی یک مراسم فال قهوه احتمالا ساختگی، همسران اعضای هیئت مدیر موسسه خاف و شهره دور یکدیگر جمع شده‌اند تا از آینده روشن و خوب خانواده شرافت حرف بزنند و با علاقه‌مند کردن شهره، هوشنگ شرافت را مجاب کنند تا بر مسند مدیرعاملی شرکت حمایت از جنگل‌ها باقی بماند که با عمق حماقتی که از شخصیت شهره دیدیم، کاملا به خواسته خود رسیدند. از حماقت شخصیت شهره حرف زدم، خوب است باری دیگر گریزی بزنم به رفتار افراطی و غیرقابل قبول شبنم مقدمی در قسمت نهم. طی قسمت‌های پیشین همواره شاهد خودباختگی او در مقابل ثروت و قدرت بوده‌ایم، اما در این پنجاه دقیقه سازندگان بی‌مقدمه این ویژگی‌های شخصیت او را تشدید می‌کنند که عجیب بود و تا جایی او را به انسانی احمق و دهن بین‌تر از آنچه دیده بودیم بدل کردند که نتوانست خنده‌دار هم ظاهر شود.



تکرار و تمرکز بیش از اندازه بر نماهای بسته و نیمه بسته در سریال هیولا گاهی اعصابمان را خرد می‌کند، ولی به نظرم از آن بدتر سکانس‌های مربوط به دورهمی خانوم‌های متفرعن قصه است که از دو دهه قبل تقریبا با همین ساختار در آثار مهران مدیری حضور دارند!
در مجموع با توجه به آنچه «در آینده خواهید دید» شاهدش بودیم، انتظار دارم در قسمت بعدی بازهم شاهد گردش و بیرون رفتن خانواده شرافت باشیم و از طرفی دیگر هوشنگ هم بیش از پیش شرف خود را در مقابل پست مدیرعاملی و درآمد بیشتر ببازد. شگفتی مهرافزون نیز از ترقی مالی یک شبه خانواده شرافت جالب به نظر می‌رسد و احتمالا در قسمت بعدی هرکدام از اعضای هیئت مدیره سخاف برای اینکه کدام شرافت کم‌تری دارد، تلاش قابل تقدیری خواهند داشت!


نقد قسمت های سریال هیولا

 
  • تشکر
Reactions: The unborn و gandom

Cinder

سرپرست بازنشسته فرهنگ و ادب
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/8/18
ارسال ها
2,010
امتیاز واکنش
7,214
امتیاز
308
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع

نقد سریال هیولا؛ قسمت دهم


آیا همه ما در درون خود یک هیولای پنهان داریم که اگر شرایط محیا باشد، انسانیت و شرف ما را خواهد بلعید؟ در ادامه با نقد سریال هیولا همراه زومجی باشید.


قسمت دهم سریال هیولا با مگس‌پرانی هوشنگ در شرکت حامیان جنگل شروع می‌شود! آقای مدیرعامل از فرط بیکاری دست به انجام هر کاری می‌زند، اما عملا هیچ کاری برای انجام دادن ندارد تا باری دیگر متوجه شویم تمامی این شرکت و ماجرا برای به دام انداختن هوشنگ شرافت است و اعضای خاف پس از پرونده‌سازی و قربانی کردن او در نزد مقامات قضایی همانند مدیران قبلی او را در گوشه زندان تنها خواهند گذاشت. مهران مدیری در میانه‌های قسمت دهم نیز اشاره‌ای به این موضوع دارد که پس از تهیه چند عکس و سندسازی جزئی پیرامون سمت جدید، معلم شیمی سریال هیولا آماده روانه شدن به مسلخ قانون است تا هیئت مدیره سخاف به‌صورت چراغ خاموش هرچه دلشان می‌خواهد بر سر معلمان بخت برگشته بیاورد.


در ادامه قسمت دهم می‌رسیم به یک شخصیت احتمالا تأثیرگذار و جدید داستان، یعنی پلیس مهربان و با شرف که در حال مبارزه با جنگل‌خواری بوده و تا یک قدمی رسیدن به هوشنگ شرافت رسیده است. نحوه عملکرد و پیشرفت داستان پلیس در همین یک قسمت خبر از موفقیت‌های چشمگیر آن در قسمت‌های پیش رو می‌داد که امیدوارم این ماجرا به دستگیری هیئت مدیره خاف و ندامت هوشنگ از عملکردش منتهی نشود؛ زیرا اگر این کار هم قرار باشد مانند اعتراف گرفتن وی در قسمت دهم صورت بگیرد، اصلا دوست‌داشتنی و قابل‌توجه نخواهد بود.



مهران مدیری در قسمت دهم هم یک سکانس بی‌اندازه تکراری و بی‌ارزش از تقابل هوشنگ و مهیار مهرافزون قرار داده که واقعا نمی‌دانم چرا هربار در همچین ساختاری باید شاهد شکل گرفتن یک گفت‌وگو پیرامون مسائل مالی بین دو شخصیت باشیم؛ انگار هیچ بحث دیگری به‌جز شرایط اقتصادی نمی‌تواند بین یک صاحب خانه و مستاجر شکل بگیرد. حالا که در مورد این سکانس صحبت کردم بگذارید گریزی بزنم به نوع نگاه سریال به شرایط دوست‌داشتن و دوست‌داشته شدن. عملا در هیولا یک شخصیت وقتی پول دارد محبوب است و به اصطلاح دوست‌داشتنی به نظر می‌رسد. شک ندارم در همین جامعه عصیان‌زده از نگاه مدیری افرادی هستند که به‌جز پول و مسائل مالی، دلایل دیگری برای عشق‌ورزیدن به همسر و دوستان خود دارند، در نتیجه این رفتار شخصیت‌های هیولا کمی زیاده‌روی در به تصویر کشیدن پول‌پرستی بخشی از جامعه است. من نوعی هم در همین جامعه زندگی می‌کنم و قاعدتا خبر دارم که پول برای برخی از افراد یعنی همه چیز، اما مدیری این موضوع را به اکثریت جامعه تعمیم می‌دهد که در نظرم کم لطفی است به بخشی از مردم.

مهران مدیری در قسمت دهم هم یک سکانس بی‌اندازه تکراری از تقابل هوشنگ و مهیار مهرافزون قرار داده که بارها مشابه آن را دیده‌ایم
هوشنگ شرافت دیگر به گدای سرکوچه کمک نمی‌کند؛ چون به نظرش دارد کار خیر بزرگی یعنی حمایت از جنگل‌ها انجام می‌دهد و دیگر نیازی به دعای خیر او ندارد. اینقدر فیلم‌نامه هیولا بد است که مخاطب نمی‌داند این حرف او به‌دلیل از دست رفتن شرافت قهرمان اصلی قصه بود یا حماقت او. منظورم چیست؟ ببینید درست چند دقیقه بعد از این سکانس، گوهر خیراندیش با چند جمله، هوشنگ را جادو می‌کند و او راضی می‌شود تا با ماشین شرکت به دور دور بروند! اگر این هوشنگ از نظر هوشی تا این حد ضعیف است، رفتار فریبکارانه او در مقابل معلمانی که دست به تحسن می‌زنند چیست؟ برای نمونه همین آنچه در قسمت یازدهم خواهیم دید یا خرید علوفه را مثال می‌زنم که رفتار هوشنگ کاملا از سر عقل و تدبیر است و حالا اگر می‌گویید تیم نویسندگی با ساخت چنین شخصیتی قصد داشته‌اند او را انسانی واقعی جلوه دهند که گاهی به نعل گاهی به میخ می‌زند، باید به شما بگویم اینجا مشکل دوچندان می‌شود؛ زیرا این دگردیسی شخصیتی برای یک سریال ۱۵ قسمتی در این سبک نهایتا باید در همان پنج قسمت نخست صورت بگیرد و اگر در قسمت دهم شاهد چنین موضوعی هستیم (تکلیف شخصیت اصلی با خودش معلوم نیست)، نشان از ضعف فیلم‌نامه و شخصیت‌پردازی ضعیف سریال هیولا دارد.



سریال هیولا گاهی اینقدر تکراری می‌شود که من هم مجبورم حرف‌هایم را چند بار تکرار کنم! بازی و شخصیت شبنم مقدمی چرا تا این اندازه تکراری است؟ انگار با یک فرمول طرف هستیم که هر قسمت یک سری ورودی ثابت (نیاز مالی در ابتدا و اکنون زیاده‌خواهی) به او داده می‌شود و نتیجه می‌شود یک بغض و حرف‌زدن از آرزوهایش تا هوشنگ را مجاب کند که به خواسته‌های او تن بدهد و جالب‌تر اینجا است که فرهاد اصلانی انگار از خود اراده و قدرت تصمیم‌گیری ندارد و هربار به حرف‌های خانواده‌اش که به منزله پاگذاشتن روی خطوط قرمز اخلاقی معلم شیمی سریال هیولا است به‌راحتی تن می‌دهد. از خانوم و آقای شرافت که بگذریم می‌رسیم به دختر خانواده که در چند قسمت اخیر حرف‌هایی می‌زند که اصلا مال او و مربوط‌به شخصیتش نیست و نمی‌دانم چرا تیم سازنده قصد دارند مدام با دیالوگ‌هایی از زبان او که از قضا برخلاف بخشی دیگر از حرفایش است، هوشنگ را به یک چالش اخلاقی دعوت کنند.

دختر خانواده در چند قسمت اخیر حرف‌هایی می‌زند که اصلا مال او و مربوط‌به شخصیتش نیستند
در قسمت دهم پس از اینکه در سکانس مربوط‌به کلاس درس می‌بینیم که هوشنگ شرافت، معلمی که استفاده از کتاب‌های کمک درسی را خیـ*ـانت به دانش‌آموزان می‌دانست، چون اینبار خودش ذی‌نفع است، خیلی راحت با آن‌ها کنار آماده و به‌دنبال موجه جلوه دادن این کتاب‌ها است و از آن گذشته حتی ندای شرافت پسرش را هم می‌کشد تا مبادا از کارهای اخیر او چیزی بر زبان بیاورد. در آنچه در قسمت بعد خواهید دید هم شاهد سلب شدن بخشی از اعتماد معلمان نسبت به توانایی‌های هوشنگ شرافت بودیم و در قسمت یازدهم می‌بینیم که قهرمان قصه هیولا دیگر ترسی از پاگذاشتن روی اصول اخلاقی خود ندارد.


نقد قسمت های سریال هیولا

 
  • تشکر
Reactions: The unborn و gandom

Cinder

سرپرست بازنشسته فرهنگ و ادب
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/8/18
ارسال ها
2,010
امتیاز واکنش
7,214
امتیاز
308
زمان حضور
0
نویسنده این موضوع



نقد سریال هیولا؛ قسمت سیزدهم




در ادامه با نقد سریال هیولا همراه باشید تا علاوه‌بر بررسی قسمت سیزدهم، نگاهی داشته باشیم بر سیر تحول شخصیت‌های این سریال و روند روایت قصه در جدیدترین ساخته مهران مدیری.




قسمت سیزدهم سریال هیولا کوچک‌ترین پیشرفت داستانی به وجود نیاورد تا احتمالا مجبور شوم برای سومین بار پیاپی در بررسی این سریال از احتمال دستگیری هوشنگ شرافت در قسمت بعدی حرف بزنم و از آن گذشته، در انتهای نقد قسمت دوازدهم با خوش‌بینی از شکل‌گیری یک اتحاد میان زنان اعضای هیئت مدیره خاف نوشتم و احتمال دادم که خرده پیرنگ جالبی به موازات قصه اصلی ببینیم که اصلا چنین نشد و عملا بخشی از سریال را شاهد بودیم که هیچ نقشی در پیشبرد داستان، عمق دادن به شخصیت‌ها و ترسیم خطوط پایانی پیرنگ سریال هیولا نداشت و با ۵۰ دقیقه‌ای مواجه هستیم که اگر آن را نبینید باور کنید هیچ‌چیز دندان‌گیری را از دست نخواهید داد!



بیایید ابتدا نگاه سریع و کوتاهی بر آنچه در این قسمت دیدیم داشته باشیم و در ادامه به سراغ بررسی شخصیت‌های اصلی سریال برویم. این قسمت با خرید تابلوهای استاد مدبر شروع می‌شود و هیئت مدیره خاف که هیچ خلاف و پلشتی نیست که از انجام آن فروگذار باشند، در اینجا هم دستی بر آتش دارند و با بالا بردن قیمت آثار هنری در مزایده‌ها و محافل مختلف، با فروش مجدد آن آثار سود قابل توجه‌ای به جیب می‌زنند. در این میان تنها بازنده از لحاظ مالی و تنها فرد سربلند در مقابل هنر همان هنرمند است، فردی که آثارش تازه بعد از مرگش ارزش و اعتبار پیدا می‌کنند! با دیدن این سکانس‌ها به یاد داستان کوتاه «هنرمند گرسنگی» از کافکا افتادم، قصه‌ای دقیق و دوست‌داشتنی که هرگز فراموشش نخواهم کرد.

دو موضوع دیگر در این قسمت بسیار پررنگ بودند، نخست ماجرای اطلاع مهرافزون از مقدار موجودی حساب بانکی هوشنگ و غش کردن‌های مسخره همسرش و دیگری موضوع لو رفتن خیـ*ـانت‌های کامروا (مهران مدیری). در ماجرای اول مهیار مهرافزون با زبان‌بازی کاری می‌کند کارمند بانک مقدار موجودی حساب هوشنگ را به او بگوید و وقتی او این خبر را به همسرش می‌دهد، خانوم چمچاره ده‌ها بار از حال می‌رود که این اتفاقات نه خنده‌دار بود و نه کوچک‌ترین موضوع جالبی را در خود جای داده بود و تنها بیانگر حسادت جاری در میان این دو خانواده بود که حداقل در ۶ یا هفت قسمت دیگر به روش‌های بعضا بهتری شاهد به تصویر کشیدن این امر بوده‌ایم! ماجرای لو رفتن کامروا هم برخلاف انتظارات و آنچه توقع داشتم، باز به یک دورهمی زنانه و باج گرفتن همسرش از او ختم شد و به چیزی فراتر از تکرار آنچه پیش از این در آثار طنز مشابه دیده‌ایم نرفت.

در ادامه می‌رسیم به سکانس شام خوردن خانواده شرافت که کاملا مشخص است آن‌ها خود را «قشر مرفه» جامعه می‌دانند و دیگر از جنس «قشر متوسط» و تقریبا ساده جامعه نیستند و حالا با افتخار از این اختلاف طبقاتی و مالی ایجاد شده حرف می‌زنند؛ زیرا هم شهره و هم هوشنگ با عبارت «ما دیگه از اونا نیستیم» از بخشی از مردم حرف می‌زنند که در نگاه امروزشان گمان نمی‌کنم اهمیت چندانی داشته باشند! از سویی دیگر مادر قصد دارد ازدواج کند و گمان می‌کنم شاه‌داماد همان پیرمردی باشد که در قسمت میهمانی خانه کامروا دیدم و چقدر بهتر بود به جای اضافه کردن او به سریال در قسمت‌های پایانی، کمی زودتر، همانطور که انتظارش را داشتیم شاهد خواستگاری از مامان مهری بودیم.



سکانس شام خوردن خانواده شرافت کاملا نشان می‌دهد آن‌ها خود را «قشر مرفه» جامعه می‌دانند و دیگر از جنس «قشر متوسط» و تقریبا ساده جامعه نیستند و حالا با افتخار از این اختلاف طبقاتی و مالی ایجاد شده حرف می‌زنند
آخرین بخش از قسمت سیزدهم سریال هیولا هم مربوط می‌شد به عکس خانم زحمت‌کش در خارج از کشور و برخورد نزدیکان و همکارانش با او، افرادی که خود ممکن است مرتکب اعمال مشابه‌ای شوند، اما وقتی عکسی از یک شخص دیگر با پوششی نامناسب می‌بینند تمام تلاش خود را به کار می‌بندند تا او را بی‌آبرو کنند.

نخستین شخصیتی که در مورد او حرف میزنم هوشنگ شرافت، شخصیت اصلی قصه با بازی فرهاد اصلانی است. اصلانی را به عنوان یکی از توانمندترین بازیگران مرد سینما و تلویزیون ایران قبول دارم و طی سال‌های اخیر از فیلم میرکریمی گرفته تا مغزهای کوچک زنگ‌زده سیدی، بازی‌های قابل‌قبول و دوست‌داشتی از او شاهد بوده‌ایم، در هیولا هم اصلانی بازی قابل‌قبولی دارد، اما این فیلم‌نامه است که به او اجازه بهتر بودن را نمی‌دهد. چون در این ساخته مدیری به جای تمرکز بر ویژگی‌های درونی هوشنگ و به تصویر کشیدن سیر تحول فکری و درونی تبدیل شدن یک مرد شریف به یک هیولا، تنها به تغییرات ظاهری او پرداخته می‌شود و همین امر سبب شده شخصیت اصلانی نیز کاملا سطحی باقی بماند و در نتیجه نتوانیم بازی ظریف و تاثیرگذاری از او شاهد باشیم. هوشنگ در تمام سریال نتوانست هیچ اراده‌ای از خود نشان دهد، به این صورت که هرگاه مدیری به او پیشنهاد وسوسه‌کننده مالی داد یا خانواده‌اش از او درخواست نامعقولی داشت، نتوانست نه بگوید یا حداقل به صورت منطقی با آن‌ها صحبت کند؛ بلکه همواره در ابتدای بحث او با غضب در مقابل این افراد می‌ایستاد، اما در آخر به تمامی خواسته‌های آن‌ها تن می‌داد و طی این سیزده قسمت یک بار، حتی یک بار شاهد نبودیم که هوشنگ برخلاف شخصیت اهل دیالوگ و گفت‌وگویی که تیم نویسندگی قصد داشته تصویر آن را در ذهن بیننده ایجاد کند، بنشیند و با همسر یا مادرش صحبت کند و از آنچه در ذهن و فکر او رقم می‌خورد حرف بزند؛ در نتیجه می‌توانم بگویم هوشنگ آنقدر سطحی و پوشالی بود که هرگز برایم به نماینده مردانی که به خاطر فشار مالی و اقتصادی دست به انجام کارهای خلاف می‌زنند، تبدیل نشد.

مهران مدیری در این سریال به نظرم تاحدی شبیه به بلوتوث در قهوه تلخ بود. مردی زرنگ، موفق و همواره پیروز که هیچ‌وقت شکست نمی‌خورد و همواره در راس امور قرار دارد! شخصیت او آنقدر در حد تیپ شخصیتی باقی می‌ماند که با گفتن یک جمله می‌توان تمام کارها و دیالوگ‌های او را خلاصه کرد! «مردی پولدار و هـ*ـوس‌باز که نماینده قشری خاص است» و ما قرار نیست هیچ‌گاه شاهد چالشی در زندگی او باشیم و از آن گذشته کامروا هم مانند شرافت، اصولا خارج از مسئله پول حرف دیگری نمی‌زند. کامروا هیچ سیر تحول، دگردیسی یا تکاملی در این ۱۳ قسمت نداشت و از همان ابتدا همین شخصیتی بود که امروز شاهدش هستیم که نقطه ضعف بزرگی برای فیلم‌نامه محسوب می‌شود؛ زیرا از ثبات یک شخصیت در سریال حرف نمی‌زنیم، بلکه از حجم وحشتناکی از پوشالی و تکراری بودن یک شخصیت می‌گویم.



مهران مدیری در این سریال به نظرم تاحدی شبیه به بلوتوث در قهوه تلخ بود. مردی زرنگ، موفق و همواره پیروز که هیچ‌وقت شکست نمی‌خورد و همواره در راس امور قرار دارد. شخصیت او آنقدر در حد تیپ شخصیتی باقی می‌ماند که با گفتن یک جمله می‌توان تمام کارها و دیالوگ‌های او را خلاصه کرد!
چند روز قبل یادداشتی دیدم (نوشته یکی از اصحاب رسانه، خانم فاطمی) که به تجلیل از بازی و شخصیت شبنم مقدمی در سریال هیولا پرداخته بود و بی‌اندازه از خواندن چنین مطلبی تعجب کردم؛ زیرا یکی از بدترین و تکراری‌ترین شخصیت‌هایی که در یک سریال تلویزیونی دیده‌ام مربوط به شهره با بازی شبنم مقدمی در سریال هیولا است. زن خانه‌داری که اگر او را همانند یک ماشین در نظر بگیریم، ورودی و اطلاعات مهم نیست، محصول نهایی همواره یک مشت عقده و حرف تکراری است! در آن یادداشت ذکر شده بود مقدمی نماینده بخش وسیعی از زنان هم‌طبقه خود است که حسادت می‌کنند و به دنبال پول‌دار شدن هستند. با اینکه بخش وسیعی از قشر متوسط امروز ایران ما در زندگی خود اهمیت بسیار زیادی به پول می‌دهند، اما اینجا با سینما و تلویزیون سر و کار داریم، یعنی قصه، فرم، پرداخت و در نهایت ساخت یک شخصیت و اثر هنری، نه سرهم کردن یک سری حرف مکرر شده و رفتارهای الکی و تحویل دادن آن به مخاطب در قالب یک شخصیت! وقتی تفکر، عملکرد و رفتار بازیگر زن اول یک سریال فراتر از چند موضوع و کار تکراری و بی‌مزه نمی‎‌رود به خوبی می‌توان دریافت شخصیت شهره تا چه اندازه نچسب است و بازی مقدمی هم هیچ چیز خاصی برای ارائه ندارد. از آن گذشته شخصیت مامان مهری با بازی گوهر خیراندیش را داریم که اوضاع او از شهره بسیار بدتر است و عملا هیچ چیزی در کلام، بازی و قصه برای نشان دادن ندارد.

بهتر است سراغ سایر شخصیت‌های سریال نروم چون عملکرد آن‌ها طبیعتا بدتر از شخصیت‌های اصلی است و برای نمونه تنها مهیار مهرافزون را بررسی می‌کنم. این مرد چه چیزی برای جلب کردن توجه مخاطب دارد؟ او یک معامله‌گر زرنگ است که به شکل مسخره و لوسی ادای بخشی از افراد به اصطلاح تازه به دوران رسیده را در می‌آورد و واقعا آنقدر از پول و اصل و نسب حرف می‌زند و کلام دیگری ندارد که اعصاب مخاطب خرد می‌شود.



پیرنگ اصلی سریال هیولا در ابتدا جالب به نظر می‌رسید، اما هرچه جلوتر رفتیم و تقریبا از قسمت چهارم به بعد، عملا با یک تکرار بی‌حد و حصر مواجه بودیم که فکر کنم اگر دیالوگ‌ها و سکانس‌های مربوط به پول‌پرستی افراد را از سریال حذف کنیم، بیش از ۶۰ تا ۷۰ درصد آن را باید کنار گذاشت! بیایید یک ثانیه بحث‌های سطحی و تکراری را که در مورد معضلات اجتماعی شکل گرفت از نظر بگذرانیم، آیا مشکل اجتماعی بود که سریال هیولا اصولی و درست به بررسی و واکاوی آن بپردازد؟ من که به خاطر ندارم و نهایتا چند تلاش نافرجام در این راستا را شاهد بوده‌ایم. خرده روایت و داستان فرعی هم در سریال شکل نگرفت و این ساخته مدیری عملا فیلم‌نامه نداشت و نمی‌دانم مهراب قاسم‌خانی و تیم همراه او چرا در این حد مبتدیانه و بد فیلم‌نامه هیولا را به نگارش درآورده‌اند.

در مجموع سریال هیولا قرار بود روایتگر زندگی یک معلم شیمی باشد که به خاطر مشکلات مالی دست به انجام کارهای نادرستی می‌زند، موضوعی که در وهله اول و در سه قسمت ابتدایی جالب به نظر رسید، اما سیر تغییر هوشنگ آنقدر لکنت داشت و شخصیت‌پردازی سریال به حدی ضعیف است که ما برخلاف تصوراتمان با سریالی دوست‌نداشتنی مواجه هستیم، اثری که نه در زمینه بازیگری و نه در فیلم‌نامه و فرم هیچ حرفی برای گفتن ندارد. در بررسی قسمت بعد نگاهی می‌اندازیم به سایر بخش‌های سریال هیولا تا ببینیم این اثر در تمامی زمینه‌ها اینقدر ضعیف است یا خیر.


نقد قسمت های سریال هیولا

 
  • تشکر
Reactions: fatemeh_off
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا