خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Atena

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/4/18
ارسال ها
67
امتیاز واکنش
242
امتیاز
123
سن
20
زمان حضور
7 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی
و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد
و اگر اینگونه نیست،
تنهائیت کوتاه باشد
و پس از تنهائیت،
نفرت از کسی نیابی
آرزومندم که اینگونه پیش نیاید
اما اگر پیش آمد
بدانی چگونه به دور از نا امیدی،
زندگی کنی ..!

*ویکتور هوگو


دل نویسه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: *KhatKhati*، Kimia_Rh، ☆ARALIYA☆ و یک کاربر دیگر

Atena

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/4/18
ارسال ها
67
امتیاز واکنش
242
امتیاز
123
سن
20
زمان حضور
7 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
توي زندگي هرکسي فقط یکبار پیش میاد که یکي به اسم کوچیک صدات کنه و تو دلت بخواد هزار بار اسمت رو با صداي اون بشنوي...


دل نویسه

 
  • تشکر
Reactions: ☆ARALIYA☆ و فروغ ارکانی

Atena

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/4/18
ارسال ها
67
امتیاز واکنش
242
امتیاز
123
سن
20
زمان حضور
7 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
نمیدونم چه جوریه وقتایی که دوست دارم
با یکی صحبت کنم هیشکی نیست ٬
وقتایی که میخوان صحبت کنن من همیشه هستم ؛(


دل نویسه

 
  • تشکر
Reactions: ☆ARALIYA☆ و فروغ ارکانی

Atena

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/4/18
ارسال ها
67
امتیاز واکنش
242
امتیاز
123
سن
20
زمان حضور
7 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
من همانم
که شبی عشق
به تاراجش برد.



دل نویسه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: ☆ARALIYA☆، فروغ ارکانی و ^moon shadow^

Atena

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/4/18
ارسال ها
67
امتیاز واکنش
242
امتیاز
123
سن
20
زمان حضور
7 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
تنهايى دلتنگی مى آورد
دلتنگى دلگيرى،
دلگیری هم مرگ...
و همه ی این عذاب ها زیر سرِ کسی نیست
جز توی لعنتی...


دل نویسه

 
  • تشکر
Reactions: AsYaNmAz، ☆ARALIYA☆ و فروغ ارکانی

Atena

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/4/18
ارسال ها
67
امتیاز واکنش
242
امتیاز
123
سن
20
زمان حضور
7 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
مادربزرگ من آدم مذهبی بود، هر وقت دلش واسه امام رضا تنگ میشد میگفتم مادربزرگ حالا حتما لازم نیست بری مشهد از همینجا یه سلام بده، اما من واسه تفریح میرفتم شمال اون به من نمیگفت حتما لازم نیست بری شمال همینجا تفریح کن،
وقتی سفره میگرفت وقتی محرم میشد به ﻫﻴﺎت محل برنج و روغن میداد بهش میگفتم اینا همه سیرن پولشو ببر بده به چهارتا آدم محتاج، اما وقتی من با دوستام مهمونی میگرفتم اون فقط میگفت مادر مراقب خودت باش،
سالها گذشت تا من فهمیدم آدمها احتیاج دارن سفر برن، احتیاج دارن از زندگی لـ*ـذت ببرن و لـ*ـذت بردن برای آدمها متفاوت معنی میشه،
یکی از ﻫﻴﺎت لـ*ـذت میبره یکی از مهمونی رفتن، یکی تو سفر مکه اقناع میشه یکی تو سفر تایلند،
اینا همشون برای من آدمهای محترمی هستن، سالها گذشت تا من فهمیدم نباید به دلخوشی های آدمها گیر بدهم، چون آدمها با همین دلخوشی ها سختی های زندگی رو تحمل میکنن .

*الهی قمشه ای


دل نویسه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: AsYaNmAz، ☆ARALIYA☆ و فروغ ارکانی

Atena

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/4/18
ارسال ها
67
امتیاز واکنش
242
امتیاز
123
سن
20
زمان حضور
7 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
چایی نخورده، پسر خاله میشویم...

همیشه فکرم مشغول این بود که چرا آدم های جدید برایمان حکم نوبرانه را دارند..
حس میکنیم اگر رابـ*ـطه ی خاص برقرار نکنیم عقب میمانیم..
در برابر آدم های جدید مهربانیم، مودبیم، متمدنیم، شوخی میکنیم.. اما خانواده یمان ما را یک آدم بد خلقِ نچسب میدانند!
همیشه برای تازه ها خودِ بهترمانیم
در حالی که کهنه تر ها هوایمان را بیشتر دارند...
با کهنه ها، تازه بمانیم...

*مریم قهرمانلو


دل نویسه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: AsYaNmAz، ☆ARALIYA☆ و فروغ ارکانی

Atena

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/4/18
ارسال ها
67
امتیاز واکنش
242
امتیاز
123
سن
20
زمان حضور
7 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
نگاه هايش را دوست داشتم،
گرچه سَر سَرى بود
اما در همان لحظه
آنقدر زيبا رد ميشد كه
ميخواستم آن لحظه را به عنوان
عكس يادگارى به پنجره ى قلبم قاب كنم.

*سروش کلهر


دل نویسه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: AsYaNmAz، ☆ARALIYA☆ و فروغ ارکانی

Atena

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/4/18
ارسال ها
67
امتیاز واکنش
242
امتیاز
123
سن
20
زمان حضور
7 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
بعضی ادما هستن كه تبركن، يه تيكه از خاك بهشتُ خود خدا ريخته تو ظرف، به جای آب، گلشون با گُلاب سرشتند.
خود يدالله فوق ايديهمش استين بالا زده جفت پا پريده تو ظرف وجوديشون، نفخت من روحی كه ميگن شامل اين دسته ميشه، كار خدا كه تموم شده با اين آدم ها يكم عقب عقب رفته تا بتونه خوب اين اثر هنريشو نگاه كنه ، خب يه چيزيش كمه هنوز، خودشه ... نمكش كم ... مواد لازم و كافی ... خب حالا من يه لبخند از ته دل بهش ميدم ... حالا شدي بانمك ... بذار ببينم يه قلب مهربون با يه جفت چشم خوشگل .
كار ديگه تمومه، بعد ته دلش گفته فالله خير حافظا و هو ارحم راحمين و فوت كرده بهش .
بعضی آدمها هستند كه خود خدا هر شب قبل خواب ميبوسدشون، براشون دعا ميكنه، ساعت قلبشونو با قلب خودش ميزون ميكنه و تو گوششون جاي لالايی ميخونه: فتبارك الله احسن الخالقين!

قدر اين ادمها را بدونيد ...

*پدرام پور عباسی


دل نویسه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: AsYaNmAz، ☆ARALIYA☆ و فروغ ارکانی

Atena

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/4/18
ارسال ها
67
امتیاز واکنش
242
امتیاز
123
سن
20
زمان حضور
7 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
همه يك روزى عوض ميشوند و ميروند.
از بهترين دوستانتان بگيريد تا كسى كه خيلى به آن اعتماد داريد
هيچ چيز در اين دنيا ثابت نيست
بعد از شب
صبح است و در آفتاب باران ميگيرد.
ما به آفتاب اعتماد كرديم
و چتر نبرديم
اما ناگهان باران زد.
اين مثال ها براى آدم ها هم صدق ميكند
وقتى به كسى اعتماد زيادى كنيم
ممكن است عوض شود و برود.
پس حواستان باشد به چه كسى اعتماد ميكنيد!

*سروش کلهر


دل نویسه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: AsYaNmAz، ☆ARALIYA☆، فروغ ارکانی و یک کاربر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا