- عضویت
- 31/1/24
- ارسال ها
- 51
- امتیاز واکنش
- 389
- امتیاز
- 53
- سن
- 23
- زمان حضور
- 1 روز 10 ساعت 55 دقیقه
نویسنده این موضوع
رها اشارهای بهم کرد:
- دارم نت رو خاموش میکنما!
یک استیکر قلب برای سیاوش فرستادم:
- خاموش کن.
از برنامه خارج شده و موبایل را درون کیفم گذاشتم. کمی حالم بد شده بود:
- میخوام پنجره رو بدم پایین... حالم بده...
مادر نگاهی حوالهام کرد:
- داره بارون میاد، سرده!
- حالت تهوع دارم...
- خب باشه، یک ذره بکش...
- دارم نت رو خاموش میکنما!
یک استیکر قلب برای سیاوش فرستادم:
- خاموش کن.
از برنامه خارج شده و موبایل را درون کیفم گذاشتم. کمی حالم بد شده بود:
- میخوام پنجره رو بدم پایین... حالم بده...
مادر نگاهی حوالهام کرد:
- داره بارون میاد، سرده!
- حالت تهوع دارم...
- خب باشه، یک ذره بکش...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ سودای خیال | crying_lollipop کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com