خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Mahora

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/5/20
ارسال ها
372
امتیاز واکنش
2,594
امتیاز
228
محل سکونت
از دیار دور
زمان حضور
15 روز 5 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
به نام خدا
نام: سیه چشم
ژانر:عاشقانه، تراژدی
دلنویس: مریم ن.ج کاربر انجمن رمان ۹۸

مقدمه: چه بگویم؟ هیچ ندارم جز غمی عظیم که تنها آوایی سوزناک را به گوش می‌رساند، غرق در اعماق اقیانوس سیه چشمانت شده‌ام و گویا قصد نجات یافتن نیز ندارم


دل نوشته سیه چشم | Mahora کاربر انجمن رمان ۸۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • عالی
Reactions: -FãTéMęH-، Tiralin، ZaHRa و یک کاربر دیگر

Mahora

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/5/20
ارسال ها
372
امتیاز واکنش
2,594
امتیاز
228
محل سکونت
از دیار دور
زمان حضور
15 روز 5 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
دلبر قصه پر غصه این قلب مریض..
نه گیسوی کمند داشت نه قد بلند...
ولیکن آن دو گوی سیه فامش چنان دل که هیچ جان از ما ستود که گویی هیچگاه جانی در ما نبود‌..
به خود آمده دیدیم دست که بر گیسوانش می‌برد دمی در ما زندانی می‌شود!
معبود من تو بگو چگونه چنین دلبربا گام بر زمین نهاده و جان از می‌ستاند؟
الحق که زبان قاصر از آن همه ناز می‌ماند..
خرامان خرامان راه می‌رود..
گویی هر قدمش برای رسیدن به دیگری هیچ عجله‌ای ندارد..
ولیکن دل از دست رفته ما برای رسیدن به او بی طاقت تر از آن کودک گریانی است که مادرش را طلب می‌کند.
دلبر قصه ما دلبری معمولی بود ولی به دیدگان ما چون آن حوری خدا گفته‌ای بود که برای رسیدن به او از ل*ذت‌های دنیوی گذشته و به پرستیدن خداوند مشغول شدیم..
ماهم چاره جز این ندیدیم که به پرستیدن آن دو گوی بنشینیم.


دل نوشته سیه چشم | Mahora کاربر انجمن رمان ۸۸

 
  • عالی
Reactions: "zhina"، -FãTéMęH-، Tiralin و 2 نفر دیگر

Mahora

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/5/20
ارسال ها
372
امتیاز واکنش
2,594
امتیاز
228
محل سکونت
از دیار دور
زمان حضور
15 روز 5 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
دلدار ما دل نگاهداشتن را خوب نیاموخته بود..
دل بیچاره را آنچان در چنگ گرفته و می‌فشرد که دستانش لعل می‌گردید و ما دل نگران ناپاک شدن دستان او بودیم نه زخم خود..
به خود که آمدیم دیدیم اوهم این‌گونه پذیرفته بود که ما نه دردی می‌کشیم نه حتی کوچک ترین آوای ناله‌ای از حنجره‌مان خارج می‌شود!
حال تا می‌توانست زخم بر تن و بدن این خسته‌ی دلباخته می‌زد و چه برایت بگویم که دردی که او بر ما هدیه می‌کرد نیز شیرین تر از عسل بود..
ناگفته نماند نیم نگاه کوتاهی که گهگاهی از آن دور به ما مینداخت مرحمی کارساز برای هر دردی بود..


دل نوشته سیه چشم | Mahora کاربر انجمن رمان ۸۸

 
  • عالی
Reactions: "zhina"، -FãTéMęH- و MaRjAn
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا