خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

MAEE_A

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/9/19
ارسال ها
46
امتیاز واکنش
712
امتیاز
153
سن
28
زمان حضور
3 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
در همان حال، شال و مانتوی گرم ِ مسخره را درآوردم و روی ساعد دستم انداختم. متأسفانه و بدبختانه، زمانی که من رسیدم سرویس‌دهی به اتمام رسیده بود و دیگر نمی‌توانستم لقمه‌ای داخل آن خندق بلا بریزم. موزیکـ پخش شد. اما من دیگر حس و حال رقص نداشتم. پاهایم شدیداً درد می‌کرد. خودم را روی صندلی کنار مهکامه انداختم و لباس‌هایم را روی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دونفره‌ی تنهایی | MAEE_A کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Meysa، *ELNAZ* و 7 نفر دیگر

MAEE_A

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/9/19
ارسال ها
46
امتیاز واکنش
712
امتیاز
153
سن
28
زمان حضور
3 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
دو صندلی روبه‌روی صفحه نمایش گذاشتند و مهدیار و فائزه رویش نشستند. من هم بالای سرشان بودم. به نقاط ِ حساس کلیپ و صحنه‌های همیشگی که می‌رسید، ادا و اصول در می‌آوردم. رویم را می‌گرفتم و "استغفرالله" می‌گفتم. پس ِ سر مهدیار می‌زدم و برای فائزه، سر تأسف تکان می‌دادم. نمایشی راه انداخته بودم برای خودم! بعضی مواقع هم الکی الکی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دونفره‌ی تنهایی | MAEE_A کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Meysa، *ELNAZ* و 7 نفر دیگر

MAEE_A

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/9/19
ارسال ها
46
امتیاز واکنش
712
امتیاز
153
سن
28
زمان حضور
3 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
الیاس: هر چی هست، بی‌خیال. آماده شو بریم. غذا هم گرفتم برات. توی ماشینه.

-اِه؟ دستت مرسی. الان میام.

و ادامه دادم:

-هرچند که وظیفه‌ت بود.

الیاس خندید و گفت:

-می‌دونستم پشت این تشکر، یه چیزی هست! برو ببینم، زود باش!

کیف کوچکم را برداشتم. باقی وسایلم در ماشین سعید بود. باید از او می‌گرفتم.

-الیاس؟ تو که با ماشین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دونفره‌ی تنهایی | MAEE_A کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Meysa، *ELNAZ* و 7 نفر دیگر

MAEE_A

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/9/19
ارسال ها
46
امتیاز واکنش
712
امتیاز
153
سن
28
زمان حضور
3 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
-پس ترجیحم اینه بدون آهنگ بریم.
الیاس: باشه.
مکثی کرد و ادامه داد:
-چه‌خبر از این چندوقت؟ ماهک، تو واقعاً درباره‌ی ازدواج مهدیار چیزی نمی‌دونستی؟
-نه. من اون 2هفته، یا سرکار بودم یا مراقب دوستم بودم. اصلاً خونه نبودم. وقتی هم که می‌رسیدم خونه، از خستگی بی‌هوش می‌شدم. شب قبل از این‌که بهم خبر بدن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دونفره‌ی تنهایی | MAEE_A کاربر انجمن رمان 98

 
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Meysa، *ELNAZ* و 7 نفر دیگر

MAEE_A

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/9/19
ارسال ها
46
امتیاز واکنش
712
امتیاز
153
سن
28
زمان حضور
3 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
به کاپوت ماشین تکیه داده بودم و باخنده ازحلقه‌ی مسخره‌شان فیلم می‌گرفتم. پس از اتمام موزیکـ و قربانی‌کردن گوسفند جلوی پای عروس و داماد، همگی پشت سر عروس و داماد وارد خانه‌شان شدند تا به نقد و بررسی مارک یخچال فریزر و مدل جدید کاغذ دیواری بپردازند!
اما آقایان پایین ایستادند و مشغول بگو و بخند و شوخی شدند. من هم هم‌چنان به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دونفره‌ی تنهایی | MAEE_A کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Meysa، *ELNAZ* و 6 نفر دیگر

MAEE_A

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/9/19
ارسال ها
46
امتیاز واکنش
712
امتیاز
153
سن
28
زمان حضور
3 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
به طرفم برگشت و ادامه داد:
-من به تو گفتم غذا نخور؟ گفتم خودت رو از پا در بیار؟ چرا امشب شام نخوردی؟!
چشم‌هایم را بستم و سرم را به پشتی مبل تکیه دادم:
-مگه مهمونات گذاشتند؟
طلب‌کار و خشمگین بود؛ اما همچنان آرام صحبت می‌کرد:
-غیرتو کسی نبود به مهمون‌‌ها برسه؟
آب‌قند را از دست فائزه گرفت و جلوی دهانم گرفت:
-بخور!
از دستش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دونفره‌ی تنهایی | MAEE_A کاربر انجمن رمان 98

 
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Meysa، *ELNAZ* و 7 نفر دیگر

MAEE_A

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/9/19
ارسال ها
46
امتیاز واکنش
712
امتیاز
153
سن
28
زمان حضور
3 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
مهدیار "خوبه"ای آرام زمزمه کرد و رو به الیاس گفت:

-بفرما بشین، ببخشید یادم رفت زودتر تعارفت کنم.

الیاس: ما که این حرف‌ها رو نداریم!

روی مبل تک‌نفره‌ی کنار مهدیار نشست. فائزه هم دست مرا کشید و در حالی که روی صندلی میز غذاخوری دونفره‌ی سفید-مشکی می‌‎نشاند، غذایی را که داخل بشقاب چینی مربعی ریخته بود جلویم گذاشت:

-بفرما...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دونفره‌ی تنهایی | MAEE_A کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Meysa، *ELNAZ* و 6 نفر دیگر

MAEE_A

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/9/19
ارسال ها
46
امتیاز واکنش
712
امتیاز
153
سن
28
زمان حضور
3 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
-لنگه‌ی خودمی!
باگفتن "پیداش کردم" به سمتم چرخید و مرا روی صندلی نشاند. خودش روبه‌رویم ایستاد و کمی روی صورتم کار کرد. کارش که تمام شد، انگار که کشف جدیدی کرده باشم، باخوش‌حالی گفتم:
-دیگه از این به بعد یه آرایش‌گر داریم توی فامیل! لازم نیست برم وقت بگیرم از اون دختره‌ی عملی!
پوکرفیس نگاهم کرد:
-تو الان یادت اومده من...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دونفره‌ی تنهایی | MAEE_A کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Meysa، *ELNAZ* و 6 نفر دیگر

MAEE_A

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/9/19
ارسال ها
46
امتیاز واکنش
712
امتیاز
153
سن
28
زمان حضور
3 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
خندید:
-تو چی شد که یهو از این رو به اون رو شدی؟
-هیچی! خونه‌شون بهم انرژی مثبت می‌ده.
الیاس: خب تو بگو کجا بریم؟
باذوق گفتم:
-یه کافه پیدا کردم. دوستام می‌گن اسپرسوهاش عالیه! بریم؟
درحالی که بالبخند زل زده بود به چهره‌ام، گفت:
-می‌دونی وقتی ذوق می‌کنی چشم‌هات برق می‌زنه؟
-آره می‌دونم. بیم همون کافه؟ تا ساعت 3صبح هم بازه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دونفره‌ی تنهایی | MAEE_A کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Meysa، *ELNAZ* و 6 نفر دیگر

MAEE_A

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/9/19
ارسال ها
46
امتیاز واکنش
712
امتیاز
153
سن
28
زمان حضور
3 ساعت 54 دقیقه
نویسنده این موضوع
سرمایی که کم‌کم داشت به تنم نفوذ می‌کرد، در جا نابود شد و جای خودش را به گرمایی مطبوع داد.

الیاس: تا جایی که یادمه، تو زیادی گرمایی بودی. طوری که همچین روزهایی، اواخر زمستون، با یه سویشرت ساده بیرون می‌اومدی. یهو چه‌طور انقدر سرمایی شدی؟!

-نمی‌دونم واقعاً! اصلاً یهو از این رو به اون رو شدم.

الیاس: آهان! آره یه مطلب در...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دونفره‌ی تنهایی | MAEE_A کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، Meysa، *ELNAZ* و 6 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا