خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

رمان لیانا، به عنوان اولین رمانم در چه سطحی بود؟

  • عالی

    رای: 3 100.0%
  • خیلی خوب

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    3
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Zahra Bagheri

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
25/7/18
ارسال ها
296
امتیاز واکنش
4,609
امتیاز
228
سن
25
محل سکونت
ساری
زمان حضور
4 روز 12 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
( غار پنهان)
وارد شدن به اتاقش مساوی بود با هجوم خاطرات مادرش که بسیاری از وقت خود را در کنار کاترین می‌گذراند. آن‌ها در اکثر مواقع با یکدیگر نوشیدنی می‌خوردند و از خاطرات خوش دوران کودکیشان حرف می‌زدند.
اتاق مانند چند ماه اخیر هنوز هم سوت و کور بود. کاترین از زمان مرگ ایزابل تا کنون دست به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان لیانا | Zahra Bagheri کاربر انجمن رمان 98

 
  • تشکر
Reactions: * رهــــــا *، Nirvana و !Shîma!

Zahra Bagheri

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
25/7/18
ارسال ها
296
امتیاز واکنش
4,609
امتیاز
228
سن
25
محل سکونت
ساری
زمان حضور
4 روز 12 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
بعد از گفتن آخرین جملاتش به سرعت باد از کنار لیانا گذشت. آن زن پشت سر مرد، با صدای آرامی گفت:
- سزای این کارت رو نه تنها خودت؛ بلکه مردم این سرزمین هم باید پس بدن!
لیانا با تحیر به او نگاه می‌کرد و جمله‌ی آخرش در ذهنش تکرار می‌شد:
- نه تنها خودت؛ بلکه مردم این سرزمین هم باید پس بدن!...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان لیانا | Zahra Bagheri کاربر انجمن رمان 98

 
  • تشکر
Reactions: * رهــــــا *، Nirvana و !Shîma!

Zahra Bagheri

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
25/7/18
ارسال ها
296
امتیاز واکنش
4,609
امتیاز
228
سن
25
محل سکونت
ساری
زمان حضور
4 روز 12 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
جان نگاهی به صورت رنگ پریده‌ی لیانا انداخت و برای سومین بار پرسید:
- چی شده؟
لیانا اما بی‌آن‌که پلک بزند به او خیره شده بود؛ گویی در حال پردازش تک تک اجزای صورتش بود. جان که از این نگاه خیره بی‌قرار و عصبی شده بود با لحن پرخاشگرانه ای گفت:
- می خوای بگی چرا گفتی بیام این‌جا یا می‌خوای تا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان لیانا | Zahra Bagheri کاربر انجمن رمان 98

 
  • تشکر
Reactions: * رهــــــا * و Nirvana

Zahra Bagheri

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
25/7/18
ارسال ها
296
امتیاز واکنش
4,609
امتیاز
228
سن
25
محل سکونت
ساری
زمان حضور
4 روز 12 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
شاید جان راست می‌گفت؛ حتی خود او هم از بی‌خبری نفرت داشت. اگر جای ملکه بود که در عالم بی‌خبری رها شده و بعدها می‌فهمید چنین حقیقت‌هایی را از او مخفی کردند چه احساسی پیدا می‌کرد؟ این بدترین حال ممکن برای یک انسان بوده و او هرگز دلش نمی‌خواست که مسبب غم و اندوه بسیار برای ملکه باشد. برای اعلام موافقت خود تنها سری تکان داده و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان لیانا | Zahra Bagheri کاربر انجمن رمان 98

 
  • تشکر
Reactions: * رهــــــا *، ^moon shadow^، Nirvana و یک کاربر دیگر

Zahra Bagheri

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
25/7/18
ارسال ها
296
امتیاز واکنش
4,609
امتیاز
228
سن
25
محل سکونت
ساری
زمان حضور
4 روز 12 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
وقتی کاترین نیرویی را وارد بدنش می‌کرد که بتواند او را در زیر آب زنده نگه دارد، هم‌چنان فریاد می‌زد:
- طلاست، مال مادرمه! نسل به نسل گشته تا رسیده به من!
جمعیت مقابل با بی‌حوصلگی به او نگاه می‌کردند که اکنون آماده‌ی پریدن بود؛ اما هم‌چنان از شجره‌ی نامه‌ی خانوادگی‌اش حرف می‌زد. یکی از مردانی که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان لیانا | Zahra Bagheri کاربر انجمن رمان 98

 
  • تشکر
Reactions: * رهــــــا *، Nirvana و !Shîma!

Zahra Bagheri

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
25/7/18
ارسال ها
296
امتیاز واکنش
4,609
امتیاز
228
سن
25
محل سکونت
ساری
زمان حضور
4 روز 12 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
- فکر می کنی کسی پیدا می‌شه که بتونه اون قلعه رو پیدا کنه؟
لیانا با صدای بسیار آرامی گفت:
- نمی‌دونم.
جان گفت:
- شاید اصلا چنین قلعه‌ای وجود نداره که کسی نتونسته پیداش کنه.
- مگه نشنیدی اونایی که رفتن و برگشتن چی گفتن؟
جان نگاه پرسشگرانه‌ای به او انداخت.
-...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان لیانا | Zahra Bagheri کاربر انجمن رمان 98

 
  • تشکر
Reactions: * رهــــــا *، Nirvana و !Shîma!

Zahra Bagheri

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
25/7/18
ارسال ها
296
امتیاز واکنش
4,609
امتیاز
228
سن
25
محل سکونت
ساری
زمان حضور
4 روز 12 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
وقتی از پلکان مرمری پایین آمد، حقیقتا قدم‌هایش سست شدند. نگاه آخر را به راهروی طبقه‌ی سوم انداخت و وارد تالار قصر شد. همه‌جا را با دقت نگاه می‌کرد؛ زیرا می‌خواست جای جای قصر را در خاطرش حفظ کند. وقتی پا به سرسرای قصر گذاشت، دریافت که گویی قرار بوده روزی چنین احساسی را تجربه کند.
احساس خالی شدن و جدا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان لیانا | Zahra Bagheri کاربر انجمن رمان 98

 
  • تشکر
Reactions: * رهــــــا *، ^moon shadow^، Nirvana و یک کاربر دیگر

Zahra Bagheri

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
25/7/18
ارسال ها
296
امتیاز واکنش
4,609
امتیاز
228
سن
25
محل سکونت
ساری
زمان حضور
4 روز 12 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
خزه‌های سبز رنگی در تمام آن مسیر به چشم می‌خوردند. بعضی از آن‌ها ثابت بودند و بعضی‌های دیگر هر چند ثانیه تغییر مسیر می‌دادند؛ حتی لیانا حاضر بود قسم بخورد که دو چشم درشت و سبز رنگ را میان انبوهی از خزه‌هایشان دیده و حتی یکی از آن‌ها لای پلک‌هایش را باز کرده و یواشکی به او نگاه کرد. همه چیز در دریاچه برایش عجیب و در عین حال...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان لیانا | Zahra Bagheri کاربر انجمن رمان 98

 
  • تشکر
Reactions: * رهــــــا *، ^moon shadow^، Nirvana و یک کاربر دیگر

Zahra Bagheri

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
25/7/18
ارسال ها
296
امتیاز واکنش
4,609
امتیاز
228
سن
25
محل سکونت
ساری
زمان حضور
4 روز 12 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
دو مرد قوی هیکل با قد بسیار بلند بودند. هر دوی آن‌ها بسیار زیبا و خوش قیافه بودند. موهایشان تا عرض شانه‌هایشان می‌رسید و سربند طلایی رنگی دور سرشان قرار داشت.
- زیاد بهشون زل نزن!
لیانا با شنیدن صدای گایا به خود آمد و با گیجی به او نگاه کرد.
- اونا خوش‌شون نمیاد کسی این‌طوری بهشون خیره...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان لیانا | Zahra Bagheri کاربر انجمن رمان 98

 
  • تشکر
Reactions: * رهــــــا *، Nirvana و !Shîma!

Zahra Bagheri

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
25/7/18
ارسال ها
296
امتیاز واکنش
4,609
امتیاز
228
سن
25
محل سکونت
ساری
زمان حضور
4 روز 12 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
(کوهستان آدیس)

زمانی که پا به سرسرای ورودی قصر گذاشت، دلش هری ریخت.
درست مانند آن بود که موقع پایین آمدن پله ای را نبیند.
احساس وحشتی که داشت، قابل توصیف نبود.
درست در مقابلش چهار نفر با چهره های خشمگین ایستاده بودند.
تنها کسی که نگاهش رنگ غم و نگرانی داشت، جان بود که با...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان لیانا | Zahra Bagheri کاربر انجمن رمان 98

 
  • تشکر
Reactions: * رهــــــا *، Nirvana و !Shîma!
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا