خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

از ایده و نثر و روند رمان و... راضی هستید؟


  • مجموع رای دهندگان
    24
وضعیت
موضوع بسته شده است.

mohamad_h

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
29/7/18
ارسال ها
178
امتیاز واکنش
15,353
امتیاز
253
زمان حضور
12 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
زن بلند شد. صندلی رو نزدیک من گذاشت و دوباره نشست.
کاملاً خشک و بدون هیچ احساسی به چشمام خیره شده بود.
سعی کردم از نگاهش فرار کنم، ولی نمی‌شد. گفتم:
_خب؟
به صندلی تکیه داد. با تعجب و در حالی که پوزخند زده بود، حرف خودم رو تکرار کرد:
_خب؟! یعنی تو تا این‌ جای ماجرا اصلاً برات مهم نبوده؟
بدون فکر گفتم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان کوتاه آجودانیه | mohamad_h کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، it:negar، ^moon shadow^ و 31 نفر دیگر

mohamad_h

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
29/7/18
ارسال ها
178
امتیاز واکنش
15,353
امتیاز
253
زمان حضور
12 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
بعد از رفتن قاسمی، چند دقیقه‌ای طول کشید تا چشم‌هام شفاف ببینه.
گوشه‌ی سلول به دیوار تکیه داده بودم و مشغول فکر کردن به حرف‌های زن بودم.
صدای باز شدن در سلول رشته‌ی افکارم رو پاره کرد.
برای اولین بار کسی به جز قاسمی دنبالم اومده بود.
بعد از این که در باز شد، شدت نوری که وارد سلول...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان کوتاه آجودانیه | mohamad_h کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، it:negar، ^moon shadow^ و 29 نفر دیگر

mohamad_h

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
29/7/18
ارسال ها
178
امتیاز واکنش
15,353
امتیاز
253
زمان حضور
12 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
از محیط زندان که خارج شدیم. تازه فهمیدم همه چیز اون زندان ساختگی بوده!
تموم این مدت توی یه سوله‌ی بزرگ، وسط ناکجا آباد زندانی بودم.
اما، برای چی؟ هنوز هم نمی‌دونم.
ماشین لوکس و سفید رنگی جلوی در سوله منتظر من بود. نزدیک ماشین که شدیم، زنی که قبلاً دیده بودم، توی ماشین بود.
وقتی من رو دید، از ماشین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان کوتاه آجودانیه | mohamad_h کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، Noushin_salmanvandi، it:negar و 28 نفر دیگر

mohamad_h

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
29/7/18
ارسال ها
178
امتیاز واکنش
15,353
امتیاز
253
زمان حضور
12 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
بعد از صدای شلیک فکر می‌کردم که فقط چند قدم تا رسیدن به بهار فاصله دارم. ولی، از صدای صحبت‌های یه نفر با تلفن فهمیدم که هنوز شش جون دیگه برام مونده.
پلک زدم. نور سفید مهتابی بالای سرم باعث می‌شد سخت بتونم اطراف رو ببینم.
صدای خش‌دار مردی نظرم رو جلب کرد. به صدای مرد گوش دادم:
_بله... بله چشم.
مرد نفس عمیقی کشید و بعد از چند لحظه سکوت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان کوتاه آجودانیه | mohamad_h کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، Noushin_salmanvandi، it:negar و 23 نفر دیگر

mohamad_h

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
29/7/18
ارسال ها
178
امتیاز واکنش
15,353
امتیاز
253
زمان حضور
12 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
اتاقم یه پنجره داشت.
به سمتش رفتم. بازش کردم و به بیرون نگاه کردم.
دقیقاً سه طبقه با زمین فاصله داشت. شاید برای همین قفل نشده بود.
خواستم پنجره رو ببندم که صدای له شدن برگه‌ی کاغذی که بین حفره‌های پنجره گیر کرده بود، نظرم رو جلب کرد.
کاغذ رو برداشتم.
نوشته‌ی توی کاغذ به شدت بد خط بود. انگار...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان کوتاه آجودانیه | mohamad_h کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، Noushin_salmanvandi، it:negar و 20 نفر دیگر

mohamad_h

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
29/7/18
ارسال ها
178
امتیاز واکنش
15,353
امتیاز
253
زمان حضور
12 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
مردی که چند لحظه قبل داشت با تلفن صحبت می‌کرد، داد زد:
_قاسمی، سریع بیا این جا.
چرخش دستیگره متوقف شد و صدای دور شدن اون زن توی راهرو پخش شد.
سعی کردم تمام اتاق رو بگردم.
بالاخره یه کاغذ رو توی ساده‌ترین جای ممکن پیدا کردم؛
توی بالش!
فکر کردم ادامه‌ی همون داستانه، اما وقتی شروع به خوندن کردم فرق داشت.
"سه تا رفیق بودیم. من، سهند و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان کوتاه آجودانیه | mohamad_h کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، Noushin_salmanvandi، it:negar و 19 نفر دیگر

mohamad_h

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
29/7/18
ارسال ها
178
امتیاز واکنش
15,353
امتیاز
253
زمان حضور
12 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
دیگه وقتش بود. سه تا تفنگ داشتیم. دور آتیش ایستادیم و تفنگ‌ها رو به سمت هم گرفتیم.
من به سمت مجید، مجید به سمت سهند و سهند به سمت من.
با صدای نسبتاً بلند شروع به شمردن کردم‌:
_یک...
توی یه لحظه به تمام اتفاقات زندگیم فکر کردم؛ حتی به تمام دوست دارم‌هایی که به دروغ شنیده بودم.
مجید اخمی کرد و داد زد:
_دو...
گفتم:
_بعد از این که گفتم سه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان کوتاه آجودانیه | mohamad_h کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، Noushin_salmanvandi، it:negar و 14 نفر دیگر

mohamad_h

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
29/7/18
ارسال ها
178
امتیاز واکنش
15,353
امتیاز
253
زمان حضور
12 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
یکی از سرباز‌ها از بیرون اتاق، زن رو صدا زد.
زن از روی تـ*ـخت بلند شد و به بیرون رفت.
روی تـ*ـخت نشستم و به دیوار خیره شدم.
بهار درباره‌ی این زن بهم گفته بود. اما، هیچ‌ وقت اسمش رو نمی‌برد. وقتی دربارش توضیح می‌داد، ترس رو توی نگاهش می‌دیدم. نقشه‌ی دزدین الماس‌ها هم خود بهار کشید.
یه روز پیشم نشست و گفت:
_توی شمالِ شهر یه اکیپ بزرگ هستن که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان کوتاه آجودانیه | mohamad_h کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، Noushin_salmanvandi، it:negar و 14 نفر دیگر

* رهــــــا *

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/10/18
ارسال ها
996
امتیاز واکنش
9,607
امتیاز
233
محل سکونت
مرز جنون
زمان حضور
10 روز 22 ساعت 18 دقیقه

نویسنده‌ی عزیز

داستان کوتاه شما بازبینی شد و ویرایش‌های لازم بر روی آن اعمال گشت.

به امید موفقیت شما و کارهای بهتر و بیشتر...

قلمتان مانا و پر فروغ!


▪تیم ویرایش انجمن رمان ۹۸▪




The unborn


رمان کوتاه آجودانیه | mohamad_h کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: it:negar، MacTavish، ^moon shadow^ و 8 نفر دیگر

!Shîma!

معاونت بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/8/18
ارسال ها
549
امتیاز واکنش
32,120
امتیاز
398
زمان حضور
70 روز 21 ساعت 45 دقیقه

mohamad_h عزیز



با تشکر از انتخاب انجمن رمان 98 و اعتماد شما,

داستان کوتاه شما به صورت اختصاصی و ویژه انجمن رمان 98 در صفحه اصلی و برای دانلود قرار گرفت.



لینک داستان شما:

[URL...​

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان کوتاه آجودانیه | mohamad_h کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: it:negar، Nirvana، AeDaN و 2 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا