خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

.Mahdieh

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/18
ارسال ها
659
امتیاز واکنش
9,861
امتیاز
263
سن
24
محل سکونت
⇇کره ی خاکی⇉
زمان حضور
7 روز 16 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
دختری از جنس غم.jpg
بسم تعالی
مجموعه دلنوشته‌های: دختری از جنس غم
نویسنده: مهدیه مومنی
ویراستار: Mahla_Bagheri
همه هستی من آیه تاریكیست
كه تو را در خود تكرار كنان
به سحرگاه شكفتن‌ها و رستن‌های ابدی خواهد برد
«فروغ فرخزاد»


دلنوشته دختری از جنس غم | مهدیه مومنی کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: M O B I N A، Matiᴎɐ✼، دونه انار و 47 نفر دیگر

.Mahdieh

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/18
ارسال ها
659
امتیاز واکنش
9,861
امتیاز
263
سن
24
محل سکونت
⇇کره ی خاکی⇉
زمان حضور
7 روز 16 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
من مانده‌ام میان سیل عظیمی از مردمان این شهر درندشت!
درمیان ازدحام این همه آدم، دلدار من کیست؟
کیست تا اندکی مرا آرام کند؟
کیست تا بفهماند به این آدم‌ها که من تنها نیستم و تکیه‌گاهی محکم دارم؟ کسی نیست؟!
ندایی درون قلبم فریاد می‌کشد؛ گوش‌های دلم را تیز می‌کنم تا این ندای درونی را بفهمم.
کلمه‌ای گنگ درون ذهنم نقش می‌بندد. باز‌ هم تلاش می‌کنم و ناگهان تمام ذهنم پرمی‌شود از یک کلمه‌ی سه حرفی!‌
«خدا»
به راستی چه کسی بهتر از او؟دلداری به این زیبایی، توانایی و مهربانی! الحق که هیچ‌کس نمی‌تواند برایم مثل خدا باشد، آری!
من دلدارم را پیداکرده‌ام؛ اویی که همیشه با من است و می‌توانم اعتماد کنم که روزی پشتم را خالی نمی‌کند!
ترس از دست دادنش را ندارم و همیشه از رگ گردن به من نزدیک‌تر است!
دلدارمن کیست؟ «خدایم است!»


دلنوشته دختری از جنس غم | مهدیه مومنی کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Matiᴎɐ✼، دونه انار، Karkiz و 39 نفر دیگر

.Mahdieh

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/18
ارسال ها
659
امتیاز واکنش
9,861
امتیاز
263
سن
24
محل سکونت
⇇کره ی خاکی⇉
زمان حضور
7 روز 16 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
هوای بارانی دلم را کسی درک نمی‌کند؛ جز تو!
تویی که بودنت مرحم تمام زخم‌های قلبم هست؛ و اگر می‌دانستی که چقدر برای حال دلم باارزشی، خودت از نبودنت شرمنده می‌شدی!


دلنوشته دختری از جنس غم | مهدیه مومنی کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • ناراحت
  • عالی
Reactions: دونه انار، Karkiz، TiNAX007 و 38 نفر دیگر

.Mahdieh

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/18
ارسال ها
659
امتیاز واکنش
9,861
امتیاز
263
سن
24
محل سکونت
⇇کره ی خاکی⇉
زمان حضور
7 روز 16 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
توی این دنیا چقدر تو رو کم دارم!
نبودنت رو توی شب‌هام بیشتر حس می‌کنم.
آرام جانم دلتنگی در روزهاهم هست؛ اما، شب‌ها به اوج می‌رسد و من هزار دفعه از خدا تو رو آرزو می‌کنم!
***
دلبرم، در نبودنت جان سپردم!
بیا و با بودنت جان تازه بِدَم به وجودم!


دلنوشته دختری از جنس غم | مهدیه مومنی کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: دونه انار، Karkiz، TiNAX007 و 37 نفر دیگر

.Mahdieh

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/18
ارسال ها
659
امتیاز واکنش
9,861
امتیاز
263
سن
24
محل سکونت
⇇کره ی خاکی⇉
زمان حضور
7 روز 16 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
تا نفس درون گلویم در تردد است، دوستت دارم!
تا خون سرخ درون رگ‌هایم جاریست، دوستت دارم!
عشق من، تو برای من همیشگی هستی؛ پس بدان که نباشی نیستم!
من برای تو از جانم هم می‌گذرم؛بمان تا با بودنت، من نیز باشم!
ماه شب‌هایم تو هستی، فکرش را بکن؛ نباشی دنیایم سیاه است!
تو ماه منی و من در حد پرستش دوستت دارم، همه کسم!
زندگی من خلاصه می‌شود در صدای ضربان قلب تو!
همیشه در قلبم پایدار و تنها می‌مانی!


دلنوشته دختری از جنس غم | مهدیه مومنی کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: دونه انار، Karkiz، TiNAX007 و 32 نفر دیگر

.Mahdieh

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/18
ارسال ها
659
امتیاز واکنش
9,861
امتیاز
263
سن
24
محل سکونت
⇇کره ی خاکی⇉
زمان حضور
7 روز 16 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
نگاهش را به قبر می‌دوزد. با خود می‌اندیشد چقدر برای رفتنش زود بود؛ کسی که هنوز چند ماه بیشتر نبود که همدم تنهایی‌هایش شده بود!
با خود می‌اندیشد این شوق شهادت چه بود که آنگونه همسرش را از خود بی‌خود کرده بود و در آخر نیز پیروز شد و، در گرداب خود غرقش کرد!
هرچه با خود کلنجار می‌رود، بازهم نمی‌تواند بی خیالی طی کند و صبور باشد؛ چون دلش بی طاقت‌تر از این حرف‌هاست و عجیب هوای نیمه‌اش را دارد!
قطرات اشک بغض گلویش را می‌ترکاند و روی گونه‌هایش جاری می‌شود. چقدر همسرش درحسرت پرواز به سوی معبود حقیقی دست‌وپا زد و در آخر نیز موفق شد؛ ولی حیف که نمی‌دانست بعد از رفتنش، یکی دیگر را تنها می‌گذارد و بی کسش می‌کند!
افسوس که حالا دیگر برای هر گلایه‌ای دیر شده و کسی که رفته، هرگز برنمی‌گشت، هرگز!


دلنوشته دختری از جنس غم | مهدیه مومنی کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: دونه انار، Mahla_Bagheri، TiNAX007 و 32 نفر دیگر

.Mahdieh

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/18
ارسال ها
659
امتیاز واکنش
9,861
امتیاز
263
سن
24
محل سکونت
⇇کره ی خاکی⇉
زمان حضور
7 روز 16 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
گاهی وقت‌ها که دلت گرفته، هیچ چیز و هیچ‌کس نمی‌تونه آرومت کنه! حس می‌کنی توی دنیا تنهاترینی، اونقدر تنها که انگار جز تو آدم دیگه‌ای روی این کره‌ی خاکی زندگی نمی‌کنه. روزهات تکراری شدن! حس می‌کنی هیچ انگیزه‌ای برای ادامه زندگی نداری؛ دلت می‌خواد توی این دنیا نباشی، حتی شده با مرگ، خودت رو از بند این زندان آزاد کنی اما تا میای به سمت شیشه‌ی پر از قرص توی کمد بری، تلنگری نزدیک به خودت حس می‌کنی؛ اصلا شاید این تلنگر جایی توی قلبته و تو تا الان متوجه‌اش نبودی، یا شاید هم یه چیزی حتی از اونم نزدیک‌تر، مثلا رگ گردن!
جلوی آینه می‌ایستی، نگاهت رو به آدم مقابلت که دقیقا همزاد توئه و هم شکل تو می‌دوزی و ناخودآگاه زمزمه‌ای درون مغزت می‌پیچه و تو چشم‌هات رو می‌بندی و دستت رو روی قلبت می‌ذاری، سپس بلند اون زمزمه رو به زبونت میاری: «الا بذکرالله تطمئن‌القلوب»
و بعد، آرامش مطلق!


دلنوشته دختری از جنس غم | مهدیه مومنی کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • گریه‌
  • تشویق
Reactions: دونه انار، TiNAX007، کوثر پورخضر و 31 نفر دیگر

.Mahdieh

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/18
ارسال ها
659
امتیاز واکنش
9,861
امتیاز
263
سن
24
محل سکونت
⇇کره ی خاکی⇉
زمان حضور
7 روز 16 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
دلواپسی‌هام تمومی نداره تا موقعی که تو، توی قلبم ریشه کرده باشی!
مدام باید بترسم و دلواپس باشم، نگران!
مبادا کسی تو رو ازم بگیره، مبادا جز منِ دیوونه، دل به کسی دیگه بسپاری!
مبادا تنهام بذاری و بهم پشت کنی!
مبادا چشمان گیرای خاصت کسی رو جزمن ببینه و، می‌بینی؟! من چقدر دلواپسم وتو چقدر بی خیال!
این انصاف نیست دلداده‌ی من!
میان خیل عظیم این نگرانی‌ها، تو بیا و خط قرمز بکش روی تمام تردیدها و ترس‌ها!
تو بیا و قشنگ کن زندگیم رو، تو بیا و تموم کن دلواپسی‌ها رو!


دلنوشته دختری از جنس غم | مهدیه مومنی کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • گریه‌
Reactions: دونه انار، TiNAX007، کوثر پورخضر و 29 نفر دیگر

.Mahdieh

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/18
ارسال ها
659
امتیاز واکنش
9,861
امتیاز
263
سن
24
محل سکونت
⇇کره ی خاکی⇉
زمان حضور
7 روز 16 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
سرنوشت قصه‌ایست طولانی!
مجموعه‌ای از خواسته و ناخواسته‌ها!
مجموعه‌ای از ملایمت و ناملایمت‌ها!
مجموعه‌ای از فراز و نشیب‌ها، غصه وشادی‌ها!
سرنوشت گاهی عجیب می‌نویسد، سرنوشت گاهی عجیب بازی می‌کند!
سرنوشت شاه شطرنجیست که خود هیچ وقت حذف نمی‌شود و تنها مهره‌ها را به بازی‌های مختلفی دعوت می‌کند و در آخر وقتی بازی‌اش تمام شد؛ آن‌ها را مانند دستمالی بی مصرف به بیرون پرت می‌کند و باز سراغ مهره‌ی بعدی می‌رود!
این مهره‌ها مجبورند که بازی کنن نقشی رو که ناخواسته براشون رقم خورده؛ هرکسی بخواهد ازخواسته‌ی سرنوشت سرباز بزند و اطاعت نکند می‌سوزد و زودتر از موعدش به بیرون پرتاب می‌شود!
سرنوشت بت زورگوییست که هیچ کس نمی‌تواند ستایشش نکند!


دلنوشته دختری از جنس غم | مهدیه مومنی کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: TiNAX007، کوثر پورخضر، Amerətāt و 29 نفر دیگر

.Mahdieh

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/18
ارسال ها
659
امتیاز واکنش
9,861
امتیاز
263
سن
24
محل سکونت
⇇کره ی خاکی⇉
زمان حضور
7 روز 16 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
همه چیز با یک نگاهش شروع شد!
شاید نگاه نبود، تیر سه‌شعبه‌ی عشق بود که مستقیماً توی قلب من فرود اومد و آتیشم زد؛ ناخواسته و بدون اختیار تصمیم گیری!
چقدر دوستش دارم رو فقط خدا می‌دونه. دفعه‌ی اولی که دیدمش هیچ‌وقت فکرش رو نمی‌کردم که انتخابم برای همسری خودش باشه، و اصلا توی مخیله‌ام نمی‌گنجید؛ اما بعدها اینکه او همسرم باشه شد یکی از بزرگ‌ترین آرزوهام! ‌این وسط یه چیز خیلی مهم تغییر کرده بود و اون هم، قلب من بود که دیگه واسه خودم نبود و کامل متعلق بود به او!
روزی که خدا بعد از چند سال بهم لطف کرد و نیمه‌ام رو بهم داد؛ نمی‌دونستم که چطوری باید اینهمه خوشحالی رو تحمل کنم و به خودم می‌گفتم هرلحظه ممکنه غش کنی؛ اما نگاه‌هاش بهم انرژی می‌داد و من باتموم وجودم خدا رو شاکر بودم!
خیلی حس لـ*ـذت بخشیه به کسی که دوستت داره و دوستش داری برسی اما به شرط اینکه این علاقه، دوطرفه باشه!


دلنوشته دختری از جنس غم | مهدیه مومنی کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: TiNAX007، کوثر پورخضر، Amerətāt و 30 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا